نويسندگان: دکتر نصرالله پورمحمدي املشي (1)، ندا سنبلي (2)




 

چکيده

کشور ايران در گذر زمان و در اثر عوامل گوناگون و در ادوار حکومتي سلسله هاي مختلف مورد توجه عوامل بيروني و نيروهاي خارجي قرار گرفته است. بدون ترديد دوره ي صفويه از اين منظر از اهميت خاصي برخوردار است. درباره ي چگونگي و چرايي آن، علاوه بر استعدادهاي بالقوه ي ايران، نزديکي ايران به هندوستان نيز عامل مهمي بوده است. در واقع آغاز حکومت صفويه را مي توان دوران افزايش مناسبات ايران و اروپا چه از نظر سياسي و چه از نظر ارتباط بازرگاني دانست. در حقيقت اين ارتباط با تسخير قسطنطنيه توسط ترکان عثماني در سال 857 هـ ق/453 م که موجب مسدودشدن راه خشکي بازرگاني شد، اروپاييان را به اين فکر انداخت که از مسير ديگري با شرق ارتباط برقرار کنند و آن، راه دريايي بود. البته بايد اذعان داشت که تنها عامل آمدن اروپاييان، بسته شدن راه قسطنطنيه و فتح آن توسط عثماني نبود، بلکه عوامل ديگري همانند تقسيم شدن جهان بين اسپانيا و پرتغال توسط پاپ و تعلق گرفتن جهان شرق به پرتغال نيز در اين امر مؤثر بود.
پرتغال اولين کشور اروپايي بود که با دور زدن دماغه ي « اميد نيک » وارد آب هاي دنياي شرق شد و ارتباطات تازه اي را بين اروپا و مشرق زمين ايجاد کرد، که از جمله ي آن ها روابط بازرگاني بود. به دنبال پرتغال، ساير کشورهاي اروپايي درصدد برقراري رابطه با شرق از جمله ايران برآمدند و کمپاني هاي هند شرقي خود را تأسيس کردند. بدون ترديد، رقابت اين کمپاني هاي خارجي، قدرت و ميزان تسلط حکومت صفويه در خليج فارس، توانمندي هاي اقتصاد تجاري منطقه و همکاري يا کارشکني قبايل و طوايف منطقه از جمله عوامل تأثيرگذار بر تحولات اقتصادي خليج فارس بود، که در تقابل با اقتصاد سنتي منطقه، تأثير منفي و بازدارنده اي بر اقتصاد ايران گذاشت. پژوهش کنوني تغيير و تحولات اقتصادي خليج فارس در دوره ي شاه سليمان و شاه سلطان حسين ( 1077-1135 هـ ق/ 1666- 1722م ) را مورد بررسي و پژوهش قرار مي دهد.

واژگان کليدي:

صفويه، خليج فارس، روابط تجاري، کمپاني هاي هند شرقي.

درآمد

وضعيت جغرافيايي و آب و هوايي يک سرزمين اجازه ي توليد همه گونه محصول کشاورزي و معدني را نمي دهد، لذا از ديرباز، از ديرترين اعصار کهن تا به زمان حال مردم براي دست يابي به کالاهاي مورد نياز خود دست به تجارت و معاملات با سرزمين هاي ديگر مي زدند. پرتغالي ها نيز به دنبال اين هدف بعد از دور زدن دماغه ي اميد نيک، در سال 913هـ ق/1508م توانستند به خليج فارس راه يابند و هرمز را به تصرف خود درآورند. ورود پرتغالي ها به خليج فارس هم زمان با دوران حکومت شاه اسماعيل اول صفوي (930-907 هـ ق ) بود. در اين زمان به دليل اينکه شاه از يک سو مشغول تحکيم موقعيت خود در کشور و از سوي ديگر در غرب با عثماني ها در جنگ بود، نتوانست اقدامي عليه پرتغالي ها انجام دهد. در نهايت قرارداد صلحي در سال 921 هـ ق/1515 م منعقد نمود که پرتغالي ها را در خليج فارس داراي پايگاهي تجاري کرد.
از زمان شاهان اوليه ي صفوي تا زمان شاه عباس اول، از آن جهت که آن ها مشغول تحکيم موقعيت خود در جايگاه سلطنت و جنگ و درگيري با شرق و غرب کشور بودند، به برقراري ارتباط با اروپاييان از راه خليج فارس، بخصوص روابط تجاري، تمايل زيادي نشان ندادند.
قبل از شاه عباس بازرگاني ايران با ديگر کشورها رونق چنداني نداشت. جنگ هاي شاه اسماعيل اول با ازبکان و عثمانيان و اوضاع آشفته ي دوران اوليه ي صفويه نيز فرصت مناسبي را براي توسعه ي تجارت فراهم نياورد. شاه طهماسب، پسر و جانشين شاه اسماعيل نيز به خاطر تعصبات مذهبي تمايلي به برقراري روابط تجاري با کشورهاي مسيحي نداشت يا ظاهراً چنين وانمود مي کرد.
شاه عباس اول از همان آغاز سلطنت خويش به ضرورت افزايش صادرات کشور پي برد. چرا که درگذشته، فزوني واردات کشور بر صادرات موجب کاهش ارزش و مقدار سرمايه هاي نقدي شده بود. شاه به تجارت علاقه داشت و معتقد بود بازرگاني از اصلي ترين شيوه هاي ثروتمندي و آباداني کشور است، به همين دليل وي انحصار تجارت ابريشم را در دست خود گرفت.
با تردد سفراي متعدد از کشورهاي مختلف و تلاش آن ها براي ايجاد ارتباط با اروپا از طريق خليج فارس در زمان شاه عباس، ( پيشنهاد ايجاد برقراري ارتباط از طريق خليج فارس از سوي دولت هاي اروپايي، بيشتر به منظور گسترش روابط بازرگاني و هم آوايي بر ضد عثماني بود )، شاه نيز علاقه ي خود را نسبت به اين پيشنهادات ابراز داشت. در نتيجه ارتباطات گسترده اي بين ايران و ملل اروپايي شکل گرفت که به دنبال آن رقابت هاي گسترده اي بين دول اروپايي براي برقراري ارتباط با ايران ايجاد شد. اين امر به ظهور کمپاني هاي تجاري هلند، انگليس، پرتغال و اسپانيا، و در دوره هاي بعد فرانسه و کشورهاي ديگر انجاميد.
شاه عباس از اين کمپاني ها براي پيشبرد اهداف خود، همچون استفاده از ناوگان انگليس براي اخراج پرتغالي ها از هرمز در سال 1032- 1030 هـ ق/1622-1620 م و قشم و بحرين به فرماندهي امام قلي خان، بهره برد.
شاه عباس براي توسعه ي تجارت اقدام به ايجاد امنيت داخلي، ثبات سياسي، مرکزيت شديد، احداث راه و کاروان سرا، مبارزه با دزدي و راهزني، سازمان دادن به توليد و تجارت، بخصوص تجارت ابريشم، حمايت از اتباع خارجي و استفاده از حضور شرکت هاي خارجي نمود. در حقيقت دوران حکومت صفويه در تاريخ ايران که يکي از دوره هاي بالندگي اقتصاد پولي و رونق و شکوفايي اقتصادي بود، در زمان سلطنت شاه عباس به اوج خود رسيد، اما پس از آن سير نزولي پيدا کرد.
با فوت شاه عباس در 23 جمادي الأول سال 1038 هـ ق/19 ژانويه 1629 م شکوه و جلال سلسله ي صفوي به تدريج به دوره ي افول خود نزديک شد، چنانکه در دوران شاهان جانشين وي کشورهاي اروپايي حاضر در خليج فارس، بخصوص هلندي ها، قدرت روزافزوني به دست آوردند. اين افزايش قدرت را مي توان در قراردادها مشاهده کرد. مثلاً شاه عباس دوم به آن ها اجازه داد به هر ميزان ابريشم مي خواهند، بخرند و صادر کنند. در مقابل آن، تجارت انگليس ها را با شکست مواجه کرد. هلندي ها هم چنين اجازه داشتند مقدار زيادي طلا و نقره در قبال ادويه از ايران خارج کنند. هرچند برخي از منابع بر اين عقيده اند که اقتصاد ايران در دوره ي شاه عباس دوم پيشرفت چشمگيري داشت و روابط بازرگاني و سياسي با اروپاي غربي افزايش يافت (3)، اما بايد توجه داشت که پس از شاه عباس دوم ( پايان سده ي يازدهم/ هفدهم ) بود که موازنه ي تجارت به ضرر ايران به هم خورد (4).
قبل از آن نيز شاه صفي انحصار تجارت ابريشم را از دست شاه خارج کرده و آن را به بازرگانان ارمني سپرده بود؛ اين امر ورود پول به خزانه ي دربار را قطع کرده بود.
لازم به ذکر است که موقعيت تجاري و گاهي سياسي کمپاني هاي حاضر در خليج فارس، در گذر زمان دچار نوسان و بي ثباتي مي شد و تنزل يکي با ترفيع ديگري همراه مي گشت. اين امر را مي توان در سال 1040هـ ق/29-1628 م هنگام تضعيف تجارت انگليسي ها و برتري تجارت هلندي ها و ايجاد مراکز تجاري در اصفهان و بندرِ عباسي مشاهده کرد. البته بايد اذعان کرد که تجارت از طريق روسيه و عثماني نيز صورت مي گرفت. اما تجارت ايران به هندوستان از راه خشکي در سال هاي دهه ي 1050هـ ق/1640 م به دليل خصومت هاي قندهار کاهش يافت و در نتيجه به رشد تجارت دريايي افزود (5).
بعد از شاه عباس دوم، فرزندش شاه صفي دوم برتخت نشست. وي که به گفته ي طبيبان و منجمان دربار در ساعتي نحس تاج گذاري کرده بود، بعد از يک سال يعني در سال 1077 هـ ق/1667 م دوباره با برگزاري مراسم تاج گذاري و با نام جديد شاه سليمان بر تخت نشست. دوره ي حکومت شاه سليمان و شاه سلطان حسين، دوره ي انحطاط و افول حکومت صفوي به شمار مي رود، زيرا در اين دوران نه در دربار صفوي شور و شوق قزلباشان عصر شاه اسماعيل و شاه طهماسب ديده مي شد و نه تدبير سياسي و اقتصادي عصر شاه عباس اول وجود داشت که به بازسازي و به سازي عناصر سياسي، اقتصادي و نظامي پرداخته شود. مقاله ي کنوني نيز شرايط اقتصادي و تجاري خليج فارس را در اين دوره ي حساس مورد واکاوي قرار مي دهد.
در ابتداي امر لازم است توضيحي مختصر درباره ي اوضاع دوره ي شاه سليمان ارائه شود و سپس تحولات خليج فارس و عملکرد کمپاني هاي خارجي حاضر در اين منطقه بررسي گردد:
در طول زمامداري 28 ساله ي شاه سليمان، زنان و خواجه سرايان دو گروهي بودند که نقش برجسته اي را در عرصه ي سياست ايفا مي کردند. عدم تمايل ايران به اتحاد نظامي با اروپا بر ضد عثماني و ادامه ي صلح ذهاب با اين کشور، موجبات کاهش روابط ايران با دول اروپايي را فراهم کرد و همين امر سبب شد که روابط تجاري ايران با اروپا نيز کاهش يابد. فقدان نظارت دقيق دولت بر اقتصاد و به دنبال آن رواج رشوه خواري ميان کارگزاران حکومتي، کاهش ارزش پول ايران، رکود اقتصادي که از اواسط زمامداري شاه عباس دوم آغاز شده بود را شدت بخشيد. زيرا از زمان شاه عباس دوم بود که بزرگان و شاه ايران به خريدن منسوجات غربي روي آوردند و حتي آن را بر پارچه هاي داخلي ترجيح مي دادند، در نتيجه از اين دوره تنزل تجارت آغاز شد (6). به دنبال همه ي اين عوامل، اگر شاه سليمان داراي وزير بالنسبه کارآمد نبود و از در صلح با همسايگان درنمي آمد، مسلماً سقوط صفويه در اين دوره ممکن مي شد.
قبل از شروع بحث اصلي، و بنا بر مناسبت موضوع، يعني اقتصاد دريايي، لازم است به وضعيت کشتيراني ايران اشاره اي بشود. منابع گزارش مي دهند که ايران در زمان شاه سليمان ( و قبل از آن حتي در دوران شاه عباس اول ) در دريا هيچ نيرويي نداشت و به گفته ي سانسون « همين که او [ شاه سليمان ] آقاي خليج هرمز و خليج فارس و درياي عمان و بحر خزر مي باشد براي او کافي است (7) ». در نتيجه اين مسئله باعث مي شد کشتي هاي دول اروپايي، يکه تاز خليج فارس باشند و سود سرشاري نصيبشان شود.

اقتصاد دريايي

حکومت صفوي منابع اقتصادي مختلفي داشت. يکي از منابع درآمد اين حکومت، درآمدهاي دريايي بود. يکي از منابع درآمد دريايي، « گمرک دريايي » بود. مسئول گمرک دريايي در زمان صفويه « شاه بندر » ناميده مي شد. اين مقام براي يک سال از سوي شاه انتخاب مي شد. حقوق او مقطوع بود، در نتيجه از عوايدي که از بنادر به دست مي آمد، چيزي به او نمي رسيد. او موظف بود عوايد گمرکي را بدون دخل و تصرف، با اسناد لازم و دفاتر محاسبه به مستوفي خاصه تحويل دهد (8). حقوق گمرکي حدود ده درصد قيمت جنس بود، ولي گاهي به شانزده درصد هم مي رسيده است (9).
از آنجا که ابريشم اصلي ترين کالاي تجاري ايران در اين زمان از طريق خليج فارس و گيلان صادر مي شد، قسمت عمده ي عوايد گمرک از اين طريق به دست مي آمد (10).
باتوجه به اينکه کشورهاي اروپايي در معاهده هايي که با دولت ايران مي بستند، معمولاً از پرداخت عوارض گمرکي معاف مي شدند و يا فقط عوارض مختصري مي پرداختند و آن هم به دليل خدمات متقابلي بود که ايران از نيروي دريايي آن ها دريافت مي کرد- مثل کمک انگلستان در بازپس گيري هرمز از پرتغالي ها- کمپفر در اين باره مي نويسد: « بديهي است که بريتانيايي ها در سال به مبلغي درحدود هزار تومان که با هفده هزار تالر (11) برابر است و به زحمت به يک پنجم ميزاني مي رسد که مي توانند ادعا کنند، قناعت مي ورزند (12) ». اما منابع اذعان دارند عوايد بندرهاي خليج فارس، بخصوص بندرِ عباسي، بندر « کنگ » و بندر ريگ کاملاً قابل ملاحظه و کلان است. به طور تخميني درآمدهاي اين بنادر روي هم رفته به شصت و پنج هزار تومان که دو ميليون و نهصد و بيست و پنج هزار « ليور » (13) مي شود، اجاره داده شده است (14).

درآمد بنادر

بنادر، مراکز بزرگ تجارت بودند. در زمان صفويه دائماً از هندوستان، مکه و شهرهاي ديگر عربستان و بصره و هم چنين کشورهاي اروپايي از طريق کشتي هاي کمپاني ها ( هندشرقي هلند، انگليس، و فرانسه )، مال التجاره به بنادر خليج فارس وارد مي شد (15). از جمله ي آن ها بندرعباسي بود که نام بنيان گذارش، شاه عباس را به خود گرفته و قبل از آن « گمبرون » ناميده مي شد. از بندرعباسي هر ساله در حدود ده هزار تومان ( يک صد و هفتاد هزار تالر ) نصيب مستوفي گري خاصه مي شد (16). مينورسکي مي نويسد: « در زمان شاه عباس دوم عايدات گمرکات بندرعباس و کنگ مبلغ 24000 تومان درآمد داشت ولي در زمان شاه سليمان عوايد مزبور به 4 يا 5 ميليون تالر، حدود ده هزار تومان تنزل کرد. تا سال 1086 هـ ق/1674 م دولت درصدد افزايش درآمد آن جا نيفتاد. در اين سال عوايد مزبور را به 1200000 ليور ترقي داد (17) ». آبه کاره مي نويسد: « در زمان شاه سليمان بازرگاناني از کامبي (18)، سند، سواحل هند در بندرِ عباسي بودند (19) ». حقوق گمرکي تجارت سال 1081- 1080 هـ ق/1670-1669 حدود 29000 تومان معادل 96666 ليره محاسبه شده است. درآمد گمرکات سال 1674 به 24000 تومان رسيده است (20). گيلاننتز که در هنگام تسخير اصفهان در اين شهر حضور داشته از قول مردي به نام ژزف مي نويسد: « سال ها پيش عايدات گمرک بندرِ عباسي سالي چهل هزار تومان بود، ولي در سال 1135 هـ ق/1721 م ساليانه هفده هزارتومان بوده است (21) ».
در دوره ي شاه سليمان از آن جهت که نداشتن حصار سبب تقلب در کار گمرک مي شده، بندرِ عباسي را با ديواري محصور کرده بودند (22). چون آنجا بهترين ساحل در همه ي خليج فارس بود، مهم ترين لنگرگاه براي همه ي کشتي هايي محسوب مي شد که از هند مي آمدند و مال التجاره براي ايران و عثماني و کشورهاي ديگر آسيا و قسمتي از اروپا حمل مي کردند (23). در اواخر قرن هفدهم گمبرون يا عباسي، بندري بسيار وسيع و مهم بوده است.
هر يک از کمپاني ها در بندرِ عباسي، دفتر و مرکزي داشتند زيرا اين بندر نسبت به ساير بنادر مزيت هايي داشت، از جمله: وجود امنيت در راه هاي داخلي که به اين بندر ختم مي شد؛ نزديکي به شهرهاي مرکزي و تجاري مثل شيراز و اصفهان و مناسب بودن براي لنگر انداختن کشتي ها (24). به نوشته ي ويلسن غالب کشتي هايي که به طرف بصره مي رفتند يا از آن جا مي آمدند، در بندرِ عباسي توقف مي کردند، زيرا بازارهاي آن جا براي فروش امتعه مناسب بود (25).
کمپاني هاي اروپايي نيز در اين بندر تجارتخانه هاي خوش ساختي داشتند (26)؛ جايگاه مرکز کمپاني انگليسي « هند شرقي » در کنار ساحل، تقريباً در غرب شهر بود و جايگاه کمپاني « هند شرقي هلند »، در طرف شرق کمپاني انگليس قرار داشت، ولي وسيع تر از آن بود. مرکز کمپاني فرانسه نيز در غرب کمپاني انگليسي واقع شده بود (27). فرير راجع به تجارت انگليسي ها در بندرِ عباسي مي نويسد: « تجارت انگليسي ها در اين جا بسيار مختصر است و فقط به صدور دوا و پشم بز و خرما و اسب قناعت مي کنند؛ ولي با وجود اين، مخارج قونسولگري که در بندر داير کرده اند، براي آن ها بسيار گران تمام مي شود (28) ». به نوشته ي استاد باستاني پاريزي درآمد بندرِ عباسي در اين زمان 4860 تومان بوده است (29).

بندرلنگه:

اين بندر جزو منطقه ي زيرفرمان وزير لار محسوب مي شده است. فرمانرواي اين منطقه بابت ماليات بندرِ عباسي، بندر لنگه و بندر چارک سالانه 22 هزار تومان به شاه پرداخت مي نمود.

بندر هرمز:

گويا شهر هرمز در زمان شاه سليمان کاملاً خراب شده بود و هلنديان به بهانه ي ايجاد توازن در کشتي هاي خود که خالي برمي گشتند، زيباترين سنگ هاي شهر و بهترين مرمرها را براي ساختمان هاي خانه هاي خود در « بطاويه » حمل مي کرد و اگر خان هرمز سرانجام مانع نشده بود و آن ها را شديداً از اين کار منع نمي کرد، بسيار بيشتر از اين ها برده بودند (30).
منابع حکايت از آن دارند که قبل از شاه سليمان، پرتغالي هاي قلعه ي هرمز، قلعه ي ديگري داشتند که کشتي هاي مسلح خود را در زير آن پناه مي دادند. بيست و پنج تا سي قايق جنگي در آنجا نگهداري مي شد. از اين قايق ها براي کنترل تنگه ي هرمز و دريافت حق عبور از کشتي هاي ورودي يا خروجي خليج فارس استفاده مي شد، در غير اين صورت کشتي ها آزادانه تا بصره پيش مي رفتند (31). در آن دوره سود زيادي نصيب بازرگانان مي شد. تاورنيه مي نويسد: « اما اکنون که تجارت سخت تنزل کرده است، کارها چندان به مراد بازرگانان نيست. در زير قلعه ي بندر باز هم از اين کشتي هاي پرتغالي ديده ام، اما شاه ايران به نگهداري آن ها توجهي ندارد و از تعدادشان بسيار کاسته شده است، چون عملاً بي مصرف مانده اند (32) ». به طور کلي بايد گفت که در دوره ي افول صفويه همانند خود سلسله ي صفويه و اقتصاد آن، از رونق بنادر نيز کاسته شده بود.
يکي از مراکز ديگر بازرگاني در خليج فارس، جزيره ي بحرين بود. اين جزيره بنا به گفته ي محمد شفيع تهراني ( وارد ) معدن مرواريد در تمامي روي زمين (33) بود. در صيد مرواريد از قايق هايي استفاده مي شد که به گفته ي لاکهارت آن را « سنبوق » مي گفتند. سنبوق نوعي قايق پارويي بود که با سرعت حرکت مي کرد (34). صيد مرواريد خليج فارس که در گذشته بيشتر در اطراف هرموز وجود داشت، در زمان شاه سليمان در نزديکي جزاير بحرين در جريان بوده و آن را از جمله عوايد، حقوق و امتيازات خاص سلطنتي مي دانسته اند (35). به نظر مي رسد درآمد حاصل از تجارت آن ها کلاً متعلق به شاه بوده، ولي رجحان داشت فقط يک سوم محصول را شاه بگيرد (36). آبه کاره گزارش مي دهد که در زمان شاه سليمان اعراب جزيره ي خارک، بندر ريگ، دورک و بوشهر هر سال با ناوگان مسلح به بحرين مي رفتند و با قراردادن خودشان به عنوان صاحبان صيد مرواريد و ماهي به شيوخ آن مناطق ضرر مي رساندند (37).
جزيره ي بحرين در اواخر دوره ي صفويه، در زمان شاه سلطان حسين ( سال 1129 هـ ق/1717 م ) مورد حمله ي خوارج مسقط به امامت سلطان بن يوسف قرار گرفت و به تسخير آنان درآمد. ولي با کمک کشتي هاي پرتغالي، ايران در سال بعد آن ها را پس گرفت. اما دوباره شيخ جبار طاهري آن جا را تسخير کرد و تا زمان نادرشاه در دست وي باقي بود (38). شايد بتوان اين حادثه را يکي از دلايل سقوط تجارت خليج فارس هم زمان با سقوط سلسله ي صفوي دانست.
هم زمان با حمله ي اول افغان ها، اعراب خليج فارس نيز حملاتشان را به بنادر و جزاير خليج فارس آغاز کردند و علاوه بر بحرين که در بالا به آن اشاره شد، « قشم » و « لارک » ( خارک ) را نيز تصرف نمودند. در سفرنامه کروسينسکي آمده است که سپاه ايران به فرماندهي لطفعلي خان و به اميد کمک از کشور پرتغال عازم بحرين شد. اما از آن جهت که اجرت کشتي هاي پرتغالي زياد مي شد، لطفعلي خان، اين قدر وجه به دولت پرتغال دادن براي اجرت کشتي را صلاح دولت شاه (39) ندانست و گفت: بحرين به اين قدر وجه نمي ارزد. اين زر را به مهمي از اين واجب تر صرف بايد کرد و اگر همين وجه را به امام مسقط دهيم بحرين را به ما پس خواهد داد (40). درآمد حاکم بندر بحرين بر اساس منابع، 3839 تومان بوده است (41). عايدات گمرکات نيز به گفته ي گيلاننتز به 18 هزارتومان مي رسيده است (42).

کالاهاي تجاري

رونق و شکوفايي تجارت يک کشور مسلماً به ميزان صادرات و واردات آن کشور بستگي دارد. يعني اگر صادرات بر واردات پيشي گيرد نشان از شکوفايي، و اگر واردات بر صادرات افزوده گردد نشان از تنزل اقتصاد است. مهم ترين کالاي صادراتي ايران در عصر صفويه و بخصوص در دوره ي دو پادشاه آخر صفوي مرواريد بود که درآمد ساليانه ي آن به 110 هزار اکو بالغ مي گرديد. قسمت عمده ي مرواريد به هندوستان و اروپا حمل مي شد و صادرکننده ي اصلي آن پرتغالي ها بودند (43). بهترين نوع مرواريد، گرد با رنگ و شفافيت خاص و نه زرد بود (44). چنانکه گفته شد در دوره ي شاه سلطان حسين، بحرين به تصرف اعراب درآمد و تجارت مرواريد رو به افول نهاد.
از ديگر کالاهاي صادراتي، عطر و گلاب گل سرخ، گردو که اين ميوه در ايران فراوان توليد مي شود، خشکبار، شراب، انار بدون هسته، و ميوه هاي نگهداري شده در سرکه از شيراز که از راه بندر عباس و بندر لنگه به هندوستان حمل مي گرديد، چرا که در هندوستان بازار خوبي داشت و توسط بازرگانان پرتغالي تا چين برده مي شد (45).
از مهم ترين کالاهايي که پيشنه اي طولاني در عرصه ي تجارت ايران داشت، ابريشم بود. در دوره ي شاه سليمان، ابريشم به آن ميزان که برخي تصور مي کنند از مملکت خارج نمي شد (46). نه اينکه در ايران مقدار فراواني ابريشم نبود، اما اگر آن را به خارج از مملکت حمل مي کردند، عده ي بي شماري کارگر از گرسنگي مي مردند (47). تاورنيه مي نويسد: « امروزه هلنديان چيزي بالاتر از دويست بار به دست نمي آورند و در کنار آن چرم ساغري و تيماجي را به هند و چين صادر مي کنند، که بزرگترين تجارت هلنديان است (48) ».
از ديگر کالاهاي تجاري ايران « روناس » بود که گياه آن در اردبيل رشد مي کرد. پسته ي قزوين، بادام يزد و کرمان، کشمش شيراز، آلوي بخارا ( نزديک سرحدات تاتارستان ) که تاورينه آن را شبيه « آلوي برينيول » مي داند، و اسب و قاطر ديگر اقلام تجاري اين دوران بودند که از راه هرمز به هند و ساير نقاط صادر مي شدند (49).
کمپاني ها نيز در واردات و صادرات کالا نقش اساسي داشتند، چرا که بخشي از اين فعاليت با کشتي هاي آن ها صورت مي گرفت. توجه به اقلام تجاري خليج فارس که کمپاني هاي اروپايي در داد و ستد و حمل و نقل آن ها فعاليت داشتند، گوياي مراتب و ميزان اهميت تجارت دريايي ايران در جنوب مي باشد.

کالاهاي صادراتي کمپاني هند شرقي انگليس از ايران

غير از ابريشم که در اواخر دوره ي صفويه به علت گراني در مقايسه با ابريشم هندي چندان مورد توجه کمپاني نبود، توجه بيشتر آنان به خريد پشم بز کرمان معطوف شد. بسياري از کارخانه داران انگليسي، مخصوصاً کلاه سازان، مايل به خريد اين پشم بودند. مي گفتند که اين پشم به نرمي ابريشم و به طور عجيبي به هم چسبيده شده است و رنگ آن مخلوطي از آبي و سفيد و متمايل به خاکستري است (50). کالاهاي ديگر عبارت بودند: پارچه هاي زربفت، پارچه هاي پرده اي، قاليچه، پارچه، کالاهاي چرمي، چرم ساغري، پسته، بادام، خشکبار، پادزهر( ترياق پارسي )، انقوزه، مازو، زرنيخ زرد، فيروزه، صدف، سنگ لاجورد، گلاب، شراب ونوشابه هاي شيراز (51). درباره ي پشم بز بايد گفت در سال هاي 1088-1080 هـ ق/1677-1669 م قيمت پشم از دو شلينگ (52) و سه پني (53) تا شش شلينگ و سه پني در نوسان بوده است. در سال 1105 هـ ق/1693م، 392 بار، در 1109 هـ ق/1697م، 254 بار، و در سال 1110 هـ ق/1698م، 238 بار پشم بز با قيمتي بين 5 شلينگ و هفت پني براي بهترين آن 3 شلينگ و 5 پني و 2 شلينگ و 9 پني براي متوسط آن صادر شده است (54).
اما کالاهايي که توسط کمپاني هند شرقي انگليس وارد ايران مي شد، به غير از انواع پارچه ها در رنگ هاي گوناگون که شايد بتوان گفت از اصلي ترين کالاهاي وارداتي آنان بوده است، مي توان به قلع، سرب، ساعت، فنجان، نعلبکي، ظروف و بنا به گفته ي لاکهارت، قرمز دانه ( قرمز گچ کش ) اشاره کرد (55). از جمله مواد و کالاهايي که از هند وارد ايران مي شد عبارت بود از: روغن نارگيل، عاج، چوب صندل، پارچه هاي پنبه اي، قهوه، برنج، دارچين، قلم، انواع عطريات، لاک، زعفران و شکر. ( در واقع کمپاني هند شرقي انگليس در اين زمينه با هلندي ها رقابت مي کردند و از اين بابت تا مدت ها باعث ناراحتي هلندي ها شده بودند، چرا که به بازار فروش آن ها لطمه وارد کرده بودند ). به نظر لاکهارت پارچه هاي اضافي انگليس در هند براي اينکه زودتر به فروش برسد از هند به ايران ارسال مي شد (56).

کالاهاي صادراتي کمپاني هند شرقي هلند از ايران

لازم به ذکر است برخلاف انگليسي ها که از تجارت ابريشم ايران به دليل گراني آن صرف نظر کرده بودند، هلندي ها بر اساس قراردادي که در زمان شاه سلطان حسين به سال 1117 هـ ق/1705 م منعقد کرده بودند، ناگزير بودند هر سال صد لنگه ابريشم از ايران خريداري کنند. از جمله ديگر کالاهايي که توسط هلندي ها صادر مي شد، قالي هاي پشمي بود که بيشتر به سيلان و جنوب شرقي آسيا حمل مي شد (57). قاليچه هاي زربفت، پشم بز ناحيه اي « راور » ( که کمپاني هند هلند سالانه حجمي معادل 60 تا 70 پوند از پشم قرمز را سفارش مي داد، اما گونه هاي ديگر پشم مثل پشم سفيد را نمي خريد (58) )، عنبر، مخمل، انقوزه، طلا و نقره، مسکوکات عباسي ايراني، پسته، بادام، فندق، گلاب و شراب قرمز و سفيد شيراز، روناس، ريواس، رومپن ( نوعي از گردوهاي مسقطي که نامرغوب است ) و انواع مختلف نيل، دانه هاي گياهي بوستاني، انواع داروها، اقلام ديگر صادرات توسط اين کمپاني را تشکيل مي دادند (59).
در مورد تجارت طلا و نقره و مسکوکات عباسي ويلم فلور معتقد است که کمپاني هلند به جاي پول ايراني، طلاي اروپايي مي پذيرفت که بيشتر دوکاي (60) اروپايي بود. از آن جهت که صدور پول ايراني بسيار زيان آور بود. چون بهاي پول رايج ايران به دليل ضعف رو به تزايد اقتصاد ايران، کاهش روزافزون داشت (61).
به گزارش منابع، واردات کمپاني هلند به ايران گوناگون بود. از جمله پارچه هاي مختلف، حرير، عاج، حسن لبه ( عسلبند ) (62)، روي، انواع عطر و فلفل، هل و چاشني هاي ديگر و قند و شکر. بسباسه يا گل جوز هندي، ميخک، جوز هندي، دارچين، انگور مشک، بافته هاي پنبه اي ابريشمي، ماهوت، قلع، کافور، مس، بَکم (63)، نيل، ريشه ي چيني (64)، ژد ( نوعي صمغ است که از آن در رنگرزي استفاده مي کنند )، صمغ بلساني (65)، آهن، فولاد، چوب صندل (66). به طور کلي ميزان متوسط ارزش صادرات ايران در سده ي يازدهم/ هفدهم که ابريشم معتنابهي از آن را تشکيل مي داد، بين يک تا دو ميليون ليره استرلينگ بود (67).

مسيرهاي تجاري

يکي از مسيرهاي اصلي تجاري، مسير اصفهان، « لار » به هرمز بود (68). اما نکته ي قابل توجه اين است که کاروان هاي تجاري که به هرمز کالا مي آورند، مجبور بودند شتران خود را که از اصفهان مي آوردند در لار عوض کنند، چرا که شتران اصفهان طاقت گرماي لار تا هرمز را نداشتند و همچنين حاکم لار گاهي قبل از اينکه شتران تازه نفس به آن ها بدهد، مدت زيادي ايشان را معطل مي کرد و اين ها به ضرر کاروان ها بود، زيرا کشتي هاي آنان که براي بارگيري ابريشم در هرمز منتظر بود، متحمل مخارج بسيار مي شد. در نتيجه براي کوتاه کردن اين مدت ناچار بايد به حاکم پيشکشي مي دادند (69). اين امر تأثير منفي در تجارت با کشورهاي اروپايي داشت و باعث کندشدن فعاليت بازرگاني در اين منطقه و از بين رفتن رونق راه هاي اين مسير مي شد.
از ديگر مسيرهاي تجاري که به بنادر جنوب منتهي مي شد، مسيري بود که از کرمان به گمبرون منتهي مي شد و بعدها انگليسي ها و هلندي ها از طريق آن، پشم بز کرماني را براي تجارت منتقل مي کردند (70).

ايران و انگليس در زمان شاه سليمان

آن چه روشن است اينکه بيشتر پادشاهان صفوي با دولت هاي اروپايي، به ويژه انگلستان، پيوند دوستانه ي ديرينه اي داشته اند و آثار اين ارتباط تا روزگار شاه سلطان حسين صفوي به خوبي به چشم مي خورد. کمپاني هند شرقي انگليس پس از مشکلاتي که با مقامات « مغولان کبير هند در دهه ي 1090 هـ ق/1680 م پيدا کرد و موقعيتش در بنگال از دست رفت، به طور جدي به سوي ايران متمايل گشت (71) ».
بعد از شاه عباس دوم و در دوره ي شاه سليمان، اوضاع تجارت انگليسي ها در جنوب ايران رضايت بخش نبود. در صورتي که روز به روز بر قدرت و استيلاي هلندي ها در آن حدود افزوده مي شد (72). از جمله نشانه هاي کاهش قدرت انگليسي ها در خليج فارس و در کنار آن قدرت يافتن هلندي ها اين بودکه در زمان شاه عباس عايدات گمرکي بندر گمبرون در اختيار انگليسي ها بود. ولي اين عايدات از سال 1048هـ ق/1638م به بعد پرداخت نشده بود و وقتي که آن ها به اين امر در سال 1087 هـ ق/1676 م اعتراض کردند تنها موفق شدند مقرر نمايند در عوضِ نيمي از عوايد گمرکي که شاه عباس گفته بود، هر ساله هزار تومان بگيرند (73). اما ايراني ها حتي از پرداخت اين مبلغ خودداري مي کردند زيرا معتقد بودند که قرار بوده انگليسي ها دو فروند کشتي جنگي را در خليج فارس نگه دارند که از انجام آن خودداري کرده اند (74).
علاوه بر اين، بخشي از علل کاهش فعاليت تجاري انگليس به مسايل داخلي اين کشور مربوط مي شد. انگليس در اين زمان دچار جنگ داخلي بود و در نتيجه ي آن، مصرف ابريشم تقليل يافته بود، زيرا « پيوريتن ها (75) » از پوشيدن پارچه هاي ابريشمي خودداري کردند (76). اما علت ديگر، طرفداري کرامول ِ(77) از شرکتي تجاري غير از کمپاني هند شرقي انگليس، به نام « بازرگانان حادثه جو (78) » (79) بود که رقابت ميان آن ها به زيان کمپاني هند شرقي تمام شد. ضمناً قابل ذکر است که کرامول به طور کلي از تجارت دريايي حمايت مي کرد و اين برخلاف عملکرد خاندان استودارت (80) ( 1071هـ ق/1660م ) بود که هيچ توجهي به تجارت انگليس و هند نشان نمي دادند (81).
قاچاقچي ها نيز زيان هاي فراواني به کمپاني وارد مي کردند. در حالي که « کمپاني لوانت » هم از اينکه فعاليت کمپاني انگليسي هند شرقي به ضرر تجارت آن با ايران است، شکايت داشت (82). عامل ديگري که به فعاليت هاي تجاري انگليسي ها و هلندي ها خسارت وارد مي کرد، سعي و کوشش کمپاني فرانسوي براي پيدا کردن جاي پايي در ايران بود (83). مجموع اين عوامل سبب شد که کمپاني هند شرقي انگليس، نتواند مقدار ابريشمي را که معين کرده بود از ايران خريداري کند، و اين سبب نارضايتي دولت ايران شد. در سال 1091 هـ ق/1679 م اوضاع کمپاني در ايران به اندازه اي تنزل يافته بود که تصميم گرفت روابط تجاري خود را با ايران قطع کند (84).

جان فراير

در سال 1086هـ ق/1675م از بندرعباس چنين گزارش داده است: تجارت کمپاني هند شرقي انگليس در اينجا اندک است و بيشتر داد و ستدها در کنار پارچه هاي هندي، متعلق به تجارت ادويه است و هلندي ها به غير از آن، از ايام گذشته به تجارت شکر و مس مي پرداختند. آن ها سالانه پارچه هاي مخمل و ابريشم ( چه خام و چه کار شده ) را با قالي هاي زيبا و مقداري طلا و نقره به ارزش پنجاه هزار تومان داد و ستد مي کنند (85).
اما در اين زمان اتفاقاتي در شرف وقوع بود که در نهايت به تفوق انگليسي ها انجاميد. از جمله ي آن ها مي توان به موارد زير اشاره کرد:
1) سه جنگي (86) که بين سال هاي 1063هـ ق/1652 م؛ و 1085هـ ق/1674م بين انگليسي ها و هلندي ها درگرفت، باعث تضعيف هلندي ها شده بود (87).
2) کشمکش هاي هلند با فرانسه نيز باعث از بين رفتن منابع فرانسوي ها شد، و همچنين انگلستان و هلند عليه سياست هاي تجاوزکارانه ي لويي چهاردهم موقتاً در سال 1688 با هم متحد شدند (88).
3) رخداد ديگري که سبب تقويت موقعيت انگليسي ها شد، گردش توجه هلندي ها به تجارت در جنوب شرقي آسيا بود که در نتيجه ي آن انگلستان توانست موقعيتش را در خليج فارس و هم چنين در هندوستان تحکيم بخشد (89).
4) فعاليت هاي دو برادر به نام هاي سر جوزايه و سرجان چايلد، که يکي در لندن و ديگري در هندوستان فعاليت مي کردند، سبب رونق تجارت آن ها شد. اگرچه مخالفاني را عليه آن ها شورانيد ( از جمله « کمپاني لوانت » و هم چنين سازندگان کالاهاي مشابه ايراني در انگليس )، اما آن ها مقاومت کردند و به مخالفت ها وقعي ننهادند. کار اصلي آنان فروش پارچه هاي انگليسي در ايران بود که با کشتي به بندر گمبرون وارد مي کردند، نه مانند کمپاني لوانت که از طريق خشکي با ايران تجارت مي کرد (90). در پي عملکرد کمپاني هند شرقي براي يافتن جايگاه برتر در خليج فارس بود که اين کمپاني در سال 1102 هـ ق/1690 م با کمپاني لوانت درگير شد.
نکته ي قابل ملاحظه در تلاش انگليس براي به دست آوردن جايگاه برتر در شرق، در مقابل هلندي ها اين بود که کمپاني هند شرقي انگليس تقريباً از 1101-1102 هـ ق/1690-1689 م تغيير مهمي در خط مشي و سياست هاي کمپاني ايجاد کرد و رؤساي مرکزي کمپاني لندن در تعليمات و دستورات خود به رييس تجارتخانه بمبئي ديگر مثل سابق به مسايل تجارتي اکتفا نمي کردند و لزوم استملاک اراضي و اتخاذ سياست استعماري را در هندوستان به عمال خود گوشزد مي نمودند. جملات به يادماندني اين دستور چنين است: « زيادت در سود، سهام مورد توجه ما و هدف ما در امر تجارت است. اين امر ما را وادار مي کند که نيروهايي آماده کنيم تا آنگاه که حوادثي تجارت ما را تهديد کرد، بتوانيم با آن به خوبي مواجه شويم (91) ». در حالي که پيش از اين در سال 1079هـ ق/ 1668م پادشاه بريتانيا جزيره ي بمبئي را در مقابل 10 ليره ي طلا در سال به کمپاني هند شرقي اجاره داده بود (92). اين در حالي بود که فعاليت کمپاني در ايران معمولاً محدود به امور تجاري مي شد (93).
علت ديگر مزاحمت هاي مداوم، مهاراجه هاي هندوستان بودند. از سال 1075 هـ ق/1664م تا اواخر قرن هفدهم ميلادي؛ پيوسته بين عمال کمپاني و امراي مغول نزاع و زد و خورد برپا بود. هم چنين در بين کمپاني هاي مختلفي که ايجاد شده بود، رقابت شديدي وجود داشت و بنا به گفته ي ويلسون نزديک بود نفوذ و تسلط انگليسي ها در شرق به کلي از بين برود (94). در نهايت در سال 1120-1119هـ ق/1708 م کمپاني هاي متعدد و پراکنده با يکديگر متحد شدند و يک کمپاني بزرگ به نام « کمپاني متحده ي تجار انگليس براي تجارت هند شرقي » را تشکيل دادند (95). اين اتفاق علاوه بر تأثير در هند، در خليج فارس نيز مؤثر واقع شد و سبب شد که کمپاني انگليس جنبه ي يک مؤسسه ي عمومي و ملي به خود بگيرد (96).
سياست توسعه طلبي انگلستان در ايران در سال 1091 هـ ق/1693م بعد از انهدام ناوگان فرانسه در ازمير تقويت شد. اين امر به ضرر کمپاني هلند نيز تمام شد، زيرا با قطع واردات پارچه توسط کمپاني لوانت به ايران، کمپاني هند شرقي مي توانست کالاهاي خود را در ايران تماماً به فروش برساند. از جمله عملکردهاي کمپاني هند شرقي در جهت تقويت تجارت، صدور دستور تسريع تجارت با ايران به « سورات » و « بمبئي »، خريد ابريشم و پشم کرمان، افزايش نمايندگي هاي کمپاني در ايران براي تسهيل امور، فعاليت مستمر مرکز کمپاني در اصفهان، هم چنين برقراري ارتباط با بازرگانان ارمني ساکن جلفا و فراگيري زبان و طرز کار آنان و هم چنين فروش پارچه هاي انگليسي توسط آنان بود. اين امر خود به نزديک تر شدن نمايندگان کمپاني به دولت ايران کمک مي کرد (97).
هدف کمپاني منحرف کردن راه قديمي تجارت ابريشم بين ايران و حلب و تمرکز بخشيدن اصفهان در داد و ستدها و فرستادن ابريشم از پايتخت به « گمبرون » و انتقال با کشتي به اروپا بود (98). همه ي اين اقدامات در نهايت با مرگ شاه سليمان در سال 1106هـ ق/1694م براي مدتي مسکوت ماند و بعد از به تخت نشستن شاه سلطان حسين ملغي شد. فرير معتقد است، ارمنيان خود اين طرح را نپذيرفتند، چرا که آن ها را هرچه بيشتر به کمپاني وابسته مي کرد (99).
به طور کلي تجارت انگليس در ايران و بندرِ عباسي در اين زمان به دلايل مختلف متزلزل بود. افسران گمرک ايران در بندرِ عباسي بارها تعويض مي شدند. حتي بهره مندي از امتيازات مسلمي که به انگلستان تقديم شده بود، نامشخص بودند. وزير شاه خودسرانه در عوايد کمپاني دخالت مي کرد. انجام اصلاحات در اصفهان آن چنان پرهزينه بود که تأثيري گذرا و موقت داشت (100). موقعيت بندرِ عباسي در اين زمان رو به افول بود، به طوري که انگلستان تصميم گرفت مکان تجاري خود را به بندري ديگر انتقال دهد و حتي ايرانيان نيز از جايگزيني بندرِ عباسي با بندر ريگ يا هر جاي ديگري سخن مي گفتند. در اوايل سال 1083 ه ق/ 1672م، در مورد دخالت هاي وزير در عوايد کمپاني از گمرکات بندرعباسي ( که احتمالاً با رضايت ضمني شاه همراه بوده )، از سوي کمپاني هشدارها و تذکرات جدي به اعتمادالدوله و شاه بندر در بندرِ عباسي صادر شد تا آن ها را از اين کار بازدارند (101).

ايران و انگليس در دوره ي شاه سلطان حسين

شاه سلطان حسين

در سال هاي 1135-1106 هـ ق/1722-1694 م سلطنت کرد. دوران حکومت او همانند آرامش قبل از طوفان بود. سرانجام در سال 1133 هـ ق/1720 م با حمله ي افاغنه اين طوفان به وقوع پيوست.
در سال 1111-1112 هـ ق/1699-1700 م، با محدودشدن قدرت هلندي ها و افزايش قدرت انگليسي ها، شاه سلطان حسين نيز تمايل خود را به انگليسي ها نشان داد و حتي همراه با تمام اعضاي حرمسراي خود به تجارتخانه ي کمپاني در اصفهان رفت و يک دست لباس و يک اسب و يک شمشير قيمتي به رييس تجارتخانه خلعت داد و سهم يک ساله ي عوارض گمرکي بندرعباس که به تعويق افتاده بود را پرداخت نمود و امتيازات مهم ديگري هم به عمال کمپاني اعطا کرد (102).
سؤال اساسي و قابل توجه اين است که آيا رفتن شاه به کمپاني و عدم پذيرش دعوت هلندي ها و نيز افزايش و يا کاهش قدرت کمپاني ها، ارتباطي با برقراري رابطه بين آن دارد يا خير؟ شايد اين امر يک نوع مشروعيت داخلي براي به نمايش گذاشتن قدرت نظامي، اقتصادي و ... خود بوده است؛ و يا شايد براي نشان دادن توان اقتصادي شاه به طرف هاي اقتصادي داخلي بوده است، تا تجار داخلي به شخص شاه در امور تجارت و بازرگاني اميدوار باشند.
گرچه تجارت کمپاني انگليس بسيار پرمنفعت بود و کمپاني تجارتخانه هايي را در بعضي از نقاط ايران مثل اصفهان، شيراز و گرگان تأسيس کرده بود. اما اهميت و موقعيت اين تجارتخانه ها همواره تغيير مي کرد (103). در زمان شاه سلطان حسين، انگلستان تلاش نمود تا امتيازاتي را که از شاه جديد کسب کرده بود، استحکام بخشد. در اين زمان کمپاني موافقت حاکم کرمان را براي صدور 700 موند (104) پشم به دست آورد (105). در سال 1109هـ ق/1697م شاه سلطان حسين فرماني را امضا کردکه همانند فرمان شاه عباس در سال 1026هـ ق/1617 م بود. از جمله بندهاي اين فرمان معافيت کمپاني از پرداخت راهداري در تمامي راه هاي ايران، اجازه ي صدور دوازده رأس اسب در هر سال، اجازه ي صدور سالانه به مبلغ 2000 موند از کالاهايي که معاف از عوارض هستند، خريد پشم هاي کرمان به هر مقدار که بخواهند، مصونيت تجارت شکر و انقوزه از عوارض بود. اما از شروط جديد اين بود که تجارت بريتانيايي در ايران در آينده از صد يک ( يا يک درصد ) مستثني باشد و مطالبات عوايد گمرکي به تاخير افتاده ي انگليس از بندر عباس فوراً بررسي شود (106).
مزاحمت هايي که دزدان دريايي در اواخر قرن 17 م/11 هـ ق و اوايل قرن 18م /
12 هـ ق در خليج فارس ايجاد کردند، نه هلند و فرانسه و نه انگليسي ها از عهده ي آن ها برنيامدند. لازم به توضيح است که حضور دزدان دريايي در خليج فارس مربوط به اين زمان نيست، بلکه بنا بر مدارک موجود دزدان دريايي از زمان باستان در اين منطقه حضور داشته اند. اما آنچه حضور آنان را در اين زمان پررنگ کرد، ناتواني قدرت مرکزي در اعمال قدرت بر خليج فارس و درياي عمان و فقدان نظم و امنيت لازم در کشور بود.
تهديد منافع بازرگانان از اين خطر به حدي جدي بود که در سال 1112-1111 هـ ق/1700 م کمپاني هاي رقيب را با هم متحد کرد. انگليس، فرانسه و هلند ناچار شدند عليه دزدان دريايي هماهنگ شوند و مسئوليت اصلي برقراري امنيت خليج فارس نيز به فرانسه محول شد.
ظاهراً در اواخر دوره ي صفويه و هم زمان با حملات افغان ها و بلوچ ها در نواحي جنوب، بخصوص به پايگاه ها و منافع کمپاني هاي انگليسي و هلندي، اقتصاد خليج فارس دچار رکود شد. اگرچه کمپاني ها در برابرِ حملات افغان ها و بلوچ ها مقاومت کردند و آن ها را با دادن آذوقه، وادار به عقب نشيني کردند، اما در اين حوادث گاهي دچار صدماتي مي شدند؛ از جمله در يکي از حملات بلوچ ها به نواحي جنوبي، يکي از تجارتخانه هاي کمپاني ها مورد حمله قرار گرفت و مقداري از امتعه و اجناس هلندي ها که معادل بيست هزار ليره ارزش داشت، به غارت رفت (107).
از سال 1722 تا 1729م /1135 تا 1142 هـ ق يعني هم زمان با سقوط اصفهان و تسليم تاج و تخت به اشرف افغان توسط شاه سلطان حسين، اوضاع حوالي بندرِ عباسي مجدداً دچار اختلاف و اغتشاش گرديد و تجارت اين بندر به گفته ي ويلسون، دچار سکته شد (108). علت اين امر تصرف جزيره ي قشم توسط شيخِ رأس الخيمه، باسيدو بود که در نهايت در سال 1140 هـ ق / 1727م، با کمک ناوگان انگليسي به پايان رسيد. لازم به ذکر است که انگليسي ها و ساير کشورهاي اروپايي حاضر در خليج فارس تلاش هاي زيادي را در جهت اخراج اعراب رأس الخيمه انجام دادند. بنابراين همان طور که پيش از اين اشاره شد، يکي ديگر از دلايل کاهش قدرت کشورهاي خارجي حاضر در خليج فارس، حملات نيرويي متشکل از 40000 تن از قبايل بلوچ در سال 1721م / 1134 -1133 هـ ق به تجارتخانه هاي آن ها در بندرِ عباسي بود (109).
در اواخر دوره ي صفويه، هم زمان با کاهش قدرت مرکزي و هجوم افغان ها و قبايل بلوچ ونفوذ و قدرت گيري قبايل خوارج عمان (110)، به دليل قتل و غارتي که انجام مي دادند، اوضاع تجارت به کلي به هم ريخته بود. هر کدام از کشورهاي خارجي اقدام به تصرف منطقه اي نموده بودند؛ مثلاً هلندي ها موقتاً هرمز را به تصرف خود درآوردند ولي انگليس ها آن ها را مجبور به تخليه کردند (111).
خوارج عمان با افزايش قدرت دريايي خود و حمله به کشتي هاي ايراني امنيت خليج فارس را از بين برده بودند. اين امر به نوبه ي خود باعث کاهش فعاليت اقتصادي و از بين رفتن تجارت در خليج فارس شده بود. همين مسئله سبب شد که انگليس و هلند که منافع خود را در خطر مي ديدند، با ايران پيمان همکاري سه جانبه ببندند. اما چون هلندي ها در اتخاذ تصميم ترديد داشتند و روابط آن ها نيز با ايران تيره بود، نتوانستند کاري از پيش ببرند. از طرف ديگر تا هنگامي که هلند و انگليس بي طرفي خود را حفظ مي کردند، عماني ها منافع آن ها را مورد تهديد قرار نمي دادند. براي سروسامان دادن به تجارت که در خطر افتاده بود، ايرانيان تصميم به تصرف مسقط گرفتند و قصد داشتند از انگليسي ها در اين امر کمک بگيرند، ولي موفق نشدند، زيرا انگليسي ها از اقدام تلافي جويانه ي امام مسقط مي ترسيدند؛ هرچند که تجارت آن ها در اثر عملکرد اعراب عمان در 1116هـ ق/1704 م به خطر افتاده بود. نکته ي ديگر احتمالاً اين بود که هلندي ها قصد داشتند اجازه ي تجارت انحصاري بندرِ عباسي را از شاه بگيرند (112).
شايد بتوان نتيجه گرفت با وجود اينکه انگليسي ها در خليج فارس با مشکلات و رقيبان سرسختي روبرو بودند، اما توانستند موقعيت خود را در خليج براي مدت صد و پنجاه سال حفظ کنند. شايد علت ماندگاري آن ها اين بود که نسبت به ديگر کشورها در ارتباط خود با قدرت هاي محلي انعطاف پذيرتر بودند و اين تا حدودي به ضعف موقعيت آن ها در منطقه باز مي گشت (113).

ايران و فرانسه در دوره ي شاه سليمان

از سال 1705 هـ ق/1664 م که فرانسوي ها کمپاني هند شرقي خود را در شرق تأسيس کردند (114) تا سال 1088هـ ق/1677م نتوانستند پيشرفتي در تجارت مشرق به دست آورند. کمپاني هند شرقي فرانسه در زمان شاه سليمان در وضعيتي آشفته بود و نفوذ چنداني نداشت (115). فرير مي نويسد که کار فرانسوي ها در بندرِ عباسي مثل ساير بنادر کساد است. عامل کمپاني در آن جا صورت ظاهر آراسته اي براي خود ترتيب داده و هيچ کار ديگري ندارد جز آنکه اوقات خود را به ديد و بازديد و ملاقات هاي رسمي بگذراند (116).
فرانسوي ها در دوران شاه سليمان با تقديم پيشکش ها و عريضه ها، توانستند خود را از پرداخت عوارض گمرکي معاف کنند؛ اما کشتي هاي آن ها به ندرت به بندرهاي ايران وارد مي شد (117).
شاه سلطان حسين هنگامي که تصميم گرفت خزانه ي خود را از طريق تجارت خارجي پرکند مي بايست به کوتاه کردن دست هلنديان اقدام مي کرد و در نهايت او دو پيمان بازرگاني با فرانسويان بست و امتيازات بيشتري نيز براي بازرگانان فرانسوي نسبت به هلنديان قائل شد. وي آنان را از پرداخت عوارض گمرکي معاف داشت و هم چنين امتيازات برون مرزي يعني حق دادرسي افراد فرانسوي را در ايران، حتي هنگامي که طرف دعوا ايراني بود، براي آن ها در نظر گرفت. اما فرانسويان از آن سود نبردند، چرا که بعد از چندي ايران صحنه ي تاخت و تاز افغان ها و بلوچ ها شد (118).
در اواخر قرن هفدهم اعراب مسقط امنيت خليج فارس را به هم ريخته بودند و به قتل و غارت در بنادر و پس کرانه هاي خليج مي پرداختند. دولت ايران بعد از اينکه از پرتغالي ها، انگليسي ها و هلندي ها براي دريافت کمک نااميد شد، به فرانسوي ها روي آورد (119). در سال 1111 هـ ق/1699 م بين ايران ( شاه سلطان حسين ) و فرانسه ارتباط سياسي برقرار شد و پرمارتين گودرو راهي فرانسه شد. در اين ارتباط شاه بيان داشت مايل است براي تصرف مسقط عهدنامه اي با فرانسه منعقدکند و براي اين لشکرکشي به سي هزار سرباز فرانسوي و تعدادي کشتي جهت انتقال آن ها نياز دارد. هم چنين پيشنهاد شد که مخارج توسط دو کشور پرداخته و غنائم بين آن دو تقسيم خواهد شد. هم چنين شاه پذيرفت که بندرِ عباسي و کنگ را در اختيار فرانسوي ها بگذارد. اما گويا اين قرارداد به نتيجه اي نرسيد. چرا که هلندي ها و انگليسي ها برقراري رابطه ميان ايران و فرانسه را برخلاف منافع اقتصادي خود مي دانستند (120). رابطه ي فرانسه و ايران از آن جهت که ايرانيان از يک سو نمي خواستند به دوستان قديمي خود که علاوه بر مناسبات اقتصادي و تجاري از لحاظ نظامي نيز به ايران کمک مي رساندند، خيانت کنند و هم چنين به دليل کارشکني هايي که انگليسي ها و هلنديان در برقراري ارتباط ايران و هلند انجام مي دادند، دير شروع شد و يا مي توان گفت که کاملاً دوستانه نبود (121).
از عوامل ديگر فرانسه با عثماني روابط دوستانه اي داشت و نمي خواست با نزديک شدن زياد به ايران، روابطش با عثماني تضعيف شود (122). يک عامل ديگر در موفق نبودن روابط ايران و فرانسه اين بود که فرانسويان به دنبال تثبيت حضور خود در ايران، افزايش تجارت و حمايت از ارمنيان کاتوليک بودند، در حالي که ايران به دنبال متحدي مقتدر براي سرکوب اعراب مسقط بود (123).
در سال 1126هـ ق/1714م محمدرضا بيک، نماينده ي شاه سلطان حسين، به همراه ميشل به دربار لوئي چهاردهم رفت. اما اين مأموريت نتيجه اي در بر نداشت زيرا فرانسويان در تجارت با ايران جذابيتي نمي ديدند (124).
از جمله کساني که از گسترش روابط با فرانسويان در ايران حمايت مي کرد اعتمادالدوله، وزير شاه سلطان حسين بود. او اعتقاد داشت که بايد به فرانسويان بيشتر از شرکت هاي اروپايي امتياز بازرگاني داد. به نظر دوسرسو اين تمايل به دليل علايق شخصي نبود، بلکه به اين دليل بود که بعد از شاه عباس امتيازاتي که ديگر کشورها گرفته بودند به زيان ايران تمام شده و اعتمادالدوله مي خواست از نفوذ و امتيازات آن ها بدين گونه کاسته شود (125). به طور کلي فرانسويان در ايران بيشتر فعاليت فرهنگي مذهبي داشتند تا تجاري.

ايران و هلند در زمان شاه سليمان

کمپاني هندشرقي هلند در سال 1011هـ ق/1602م داير شد. اين کمپاني در سال 1029هـ ق/ 1619 م، در جاوه، شهر باتاويا را پي افکند که نام لاتيني هلند بود (126). در طي سده ي هفدهم و آغاز سده ي هجدهم « واک (127) »، يعني « کمپاني هند شرقي هلند »، مهم ترين طرف قرارداد خارجي با ايران بود (128). بنابر آنچه ويلم فلور بيان مي کند، بازرگاني هلند در ايران بر اساس يک فرمول ساده شکل گرفته بود که طبق آن هلنديان، سالانه مقدار معيني ابريشم را به نرخ گران تر از قيمت بازار شاه خريداري مي کردند و در عوض، در داد و ستد آزاد و از پرداخت عوارض گمرکي معاف بودند (129).
در دوره ي شاه سليمان و کمي قبل از آن، وضعيت اقتصادي ايران رو به افول رفته بود و دربار ايران شديداً به پول نياز داشت. بر طبق قراردادي که در سال 1063هـ ق/1652 م بين هلند و ايران بسته شد، هلندي ها موظف بودند هر ساله 300 کارخا (130) ابريشم را از قرار هر کارخا، 48 تومان از شاه خريداري کنند. اين قرارداد نشان دهنده ي نياز شديد مالي ايران در آن زمان است. در دوره ي شاه عباس دوم مقدار ابريشم ذکر شده در قرارداد به سختي تهيه و به هلنديان تحويل داده مي شد و هلنديان از اين امر بسيار خشنود بودند. اين در حالي بود که در سال 1081هـ ق/1670 م شاه سليمان، پادشاه جديد ايران براي فروختن اجباري آن ميزان ابريشم به کمپاني هند شرقي هلند پافشاري مي کرد. هلنديان چون از خريد آن متضرر مي شدند، خواستار کاستن مقدار ابريشم معهود در قرارداد بودند (131).

ويلسون

درباره ي جايگاه هلندي ها در خليج فارس مي نويسد: تجارت ادويه بعد از پارچه هاي هندي اهميت زيادي دارد و اين تجارت را هلندي ها با تجارت قند و مس در دست خود گرفته اند و در مقابل آن ساليانه معادل پنجاه هزار تومان مخمل و ابريشم و قالي و طلا و نقره مي بردند (132).
در واقع انحصار بر واردات ادويه ي آسيايي به ايران و نه دسترسي آن ها به ابريشم خام، کليد برتري تجارت هلندي ها در قرن هفدهم بود (133). تجارت « واک » در زمان اوج فعاليت خود محدود به بندرِ عباسي و اصفهاني نبود، بلکه در شهرهاي شيراز و لار که بر سر راه هاي کاروان رو ميان اصفهان و بندرِ عباسي قرار داشت، برقرار بوده است (135).

فرير

مي نويسد: تجارت ايشان در« مولوکوس (135) » و درياي جنوب به قدري وسيع است که مي گويند اخيراً شش بار کشتي ادويه به بندر عباسي آوردند و تجار آن جا درصدد افتادند که قيمت آن را تنزل دهند. هلندي ها که خود مردماني زيرک و هوشيارند از تصميم آن ها مطلع شده، ابتدا فقط دوبار کشتي را به خشکي آوردند و در مقابل تجارتخانه ي خود انبار کردند. چون تجار خواستند ادويه را به قيمت نازل بخرند هلندي ها فوراً همه ي بارها را آتش زدند و سپس دوبار کشتي ديگر آورده و با آن ها هم همان معامله را کردند. عاقبت چون مقدار موجودي ادويه منحصر به محموله هاي دو کشتي گرديد، قيمت آن را چند برابر معامله بالا بردند و ايراني ها دانستند که اين کارشان از روي تدبير و سياست بوده است نه از فرط جهالت و ديوانگي، زيرا هلندي ها اطمينان کامل داشتند که هيچ کس ديگر غير از خودشان نمي تواند ادويه به ايران وارد کند و بنابراين هر قيمتي روي اجناس خود بگذارند تجار ناگزيرند آن را بخرند (136).
بيش از اين ذکر شد که در اواخر قرن هفدهم نفوذ و تسلط هلندي ها در خليج فارس به مراتب بيشتر از نفوذ انگليسي ها بوده است. شايد بتوان علت اين امر را در رخدادهاي اروپاي آن زمان جستجو کرد: بعد از قدرت گيري لوئي چهاردهم و جنگ او عليه هلند و اسپانيا و شکست نيروهاي دو دولت از فرانسه در سال 1087 هـ ق/ 676 م، و طرفداري اوليه ي انگلستان از فرانسه که در نهايت انگليسي ها به دليل ضديت افکار عمومي با فرانسه، مجبور شدند دست از طرفداري فرانسه بردارند و دست دوستي به هلند دهند. در سال 1089 هـ ق/ 1678 م استقلال هلند به وسيله ي عهدنامه ي « ني مگون » (137) تأمين شد و در سال 1688 م انگليس و هلند براي جلوگيري از پيشرفت فرانسه، دست اتحاد به يکديگر دادند (138). اما اين اتحاد از يک جهت نيز سبب شد منافع هلندي ها تابع منافع بريتانيا شود. در واقع يکي از عوامل از بين رفتن قدرت هلندي ها در خليج فارس همين مسئله بود (139). با گذشت زمان، از آن جا که فرانسه از طرفي قوايش رو به تحليل رفت و از طرف ديگر توجه لوئي چهاردهم معطوف به اسپانيا شده بود، در سال 1697 م صلح « ريويک » پيش آمد و جنگ در اروپا پايان گرفت (140).
اما عللي که در آسيا، هند شرقي و خليج فارس، نفوذ و تسلط هلندي ها را افزايش و قدرت انگليسي ها را کاهش مي داد، وجود مؤسسات بدون مدافع انگليسي ها و پرتغالي ها بود. اين در حالي بود که کمپاني هند شرقي هلند وجوه بسيار و کشتي هاي متعددي را در اختيار داشت و دولت هلند نيز هرگونه مساعدت و کمک را به آنان مبذول مي داشت، چنانکه اغلب رؤساي کمپاني جزو هيئت دولت بودند (141). در حالي که دولت انگلستان سياست ثابتي را تعقيب نمي کرد و به طور مکرر حقوق و امتيازات کمپاني را پايمال مي نمود و مانع پيشرفت و توسعه ي اقدامات تجارتي کمپاني مي گرديد. در واقع شرکت هلندي يک مؤسسه ي ملي بود، در حالي که کمپاني انگليس يک شرکت خصوصي بود (142).
پس از سال 1085 هـ ق/ 1664 م يعني دو سال قبل از بر تخت نشستن شاه سليمان، ابريشم تا حدودي ارزش تجاري خود را از دست داد و در عوض نقره و پشم بز کرمان، که کمپاني هند شرقي هلند از سال 1083ه ق/1672 م تجارتخانه اي را در آن جا داير کرد (143)، جاي آن را گرفت. افزايش صادرات نقره، سرمايه گذاري هاي مالي کمپاني هند شرقي هلند را در « سيلان »، « نيگان (144) » و « کروماندل (145) » تقويت کرد. (146)
يکي ديگر از اتفاقات مربوط به کمپاني هلند در زمان شاه سليمان تصرف جزيره ي قشم بود. علت اين امر از آنجا ناشي شده بود که شاه سليمان در ابتدا به جاي اينکه 600 بار ابريشم را به آن ها تحويل دهد، سيصد بار تحويل داده بود و کمي بعد از تسليم ابريشم ايران به قيمت سابق به هلند خودداري نموده و از فروش آن صرف نظر کرده بود. بدين ترتيب هلندي ها دوباره در سال 1095 هـ ق/1683م کشتي هاي جنگي را به فرماندهي گازمبرود (147) به خليج فارس آورده بود، هرمز و کيش و قشم و خارگ و بندرِ عباسي را تصرف کردند (148). هدف آن ها از اين کار مجبور ساختن شاه سليمان به رعايت قرارداد پيشين بود. هلندي ها پس از آن نمايندگاني چون فان دن هسل (149) و هربر دو ژاژر (150) را نزد شاه فرستادند تا او را به اين امر راضي کنند. اما شاه سليمان گفت: تا آن ها جزاير و سواحل ايران را که تصرف کرده اند، ترک نکنند، او زير بار هيچ گونه مذاکره اي با آن ها نخواهد رفت (151). در نتيجه هلندي ها مجبور شدند در تاريخ 24 رجب 1096 / 1684م بعد از يازده ماه، قشم و نقاط ديگري را که تصرف کرده بودند، خالي کنند (152). در نتيجه شاه نيز در ماه ژوئن 1685م/ 1097هـ ق معاهده اي با هلندي ها بست و امتيازاتي را به آن ها واگذار کرد (153). اما از آنجا که در اين زمان علاوه بر انگليسي ها که رقيب ديرينه ي هلندي ها محسوب مي شدند، رقيبي ديگر يعني کمپاني هند شرقي فرانسه نيز در خليج فارس حاضر بود و از سوي ديگر خود هلندي ها نيز در اين زمان ديگر نه قدرت سابق را داشتند که بتوانند به زورِ تهديد، شاه ايران را مجبور به قبول تصميم و درخواست هاي خود کنند- هرچند فاقد قدرت و ناوگان دريايي بود- و نه کارکنان آن ها رفتار مناسبي با بوميان داشتند، در نتيجه روز به روز موقعيت کمپاني هلندي ضعيف تر شد (154).

کمپفر

معتقد است که چون تعداد جنگجويان کمپاني هلند اندک و گرماي جزيره کشنده بود، آنان نتوانستند به اقدامي ديگر دست زنند و در نهايت شاه نيز با آنان صلح کرد و حتي به خواسته هايشان تن داد (155). اما سانسون نظر ديگري دارد. وي مي نويسد: « در سال 1098 هـ ق/1686 م هلندي ها خوب فهميدند که چگونه ايرانيان مي توانند از ضرب المثل معروفشان يعني از امروز فردا کردن به نفع خودشان استفاده کنند. هلندي ها از نامرغوب بودن جنس ابريشمي که از انبار شاه تحويل مي گرفتند، مکرر شکايت مي کردند. آنان طبق قراردادي که با ايران داشتند، متعهد شده بودند هر سال سيصد بار ابريشم از انبار شاه خريداري کنند. پس از آنکه هلندي ها از شکايات خود نتيجه اي نگرفتند، چهار کشتي جنگي به آب هاي خليج فارس فرستادند و بندرِ عباسي را به توپ بستند و جزيره ي قشم را تصرف کردند. ايرانيان که براي مقابله با هلندي ها در روي دريا نيرويي نداشتند، ناگزير با حرف هاي شيرين، هلندي ها را فريب دادند و سرگرم ساختند، به اين ترتيب که آن ها را مطمئن کردند اگر نماينده اي به دربار بفرستند براي جلب رضايت آن ها از هيچ اقدامي فروگذار نخواهد شد (156) ». سانسون در ادامه مي گويد: « هلندي ها سفيري به نام وان هول (157) را به دربار ايران فرستادند. وي براي مدتي در دربار حضور داشت. اما هيچ کس به او توجهي نکرد و درنتيجه دربار را ترک و هلندي ها جزيره ي قشم را پس از يازده ماه خالي کردند و با هزار زحمت از ايران خارج شدند (158) ».

ويلم فلور

سال وقوع اين حادثه را 1092هـ ق/1680م مي داند و در توضيح آن مي نويسد: در سال 1680 دوباره کمپاني هلند تقاضاي کاهش ميزان ابريشم به 150 کارخا در سال را از ايران نمود اما اعتمادالدوله، صدراعظم شاه سليمان با اين امر مخالفت کرد و گفت: شما داريد با شاه ايران معامله مي کنيد نه با سوداگر! اگر راضي نيستيد بهتر است از اين کشور برويد! (159). مدير کمپاني در باتاويا پيشنهاد کرد تا به ايران اعلام جنگ نمايد و در ادامه ي همين سياست بود که پنج فروند کشتي جنگي با يک فروند کشتي هوکر (160) به خليج فارس وارد شد و جزيره ي قشم را مورد تاخت و تاز قرار داده و آن را تصرف کرد. ولي شاه، هلندي ها را به پايتخت دعوت کرد و سرانجام بعد از گفت و گوهايي چند قشم را تخليه و از محاصره ي خليج فارس دست برداشتند. اما پس از اين، صدراعظم به هلنديان گفت: يا ابريشم مقرر را تحويل بگيريد يا عواض گمرکي را بپردازيد (161).
در سال 1102هـ ق/1690م نماينده اي به نام فان لينن (162) از طرف هلنديان به ايران آمد و بعد از مذاکرات طولاني با شاه سليمان که تا 1106 هـ ق/1694م به طول انجاميد، توانست امتيازات جديدي را از شاه بگيرد؛ از جمله اينکه سالانه 300 کارخا ابريشم از قرار هر کارخا 44 تومان از شاه بخرد (163) و در عوضِ آن از پرداخت عوارض و راهداري معاف باشند، بتوانند آزادانه در ايران بازرگاني کنند و مقام هاي ايراني حق تفتيش محموله هاي کمپاني را نداشته باشند. اما شاه آن را امضا نکرد تا اينکه در 1106هـ ق/1694 م درگذشت (164). در سال 1104هـ ق/1692م کمپاني هلند حمل کالاهاي خود به اصفهان را که پيش از آن نيز صورت مي گرفت به دليل دشواري هايي چون دزدي، کم شدن وزن کالا، رفتار بد مستأجران گمرک، ممنوع نمود و بعد از اين فقط در بندرِ عباسي به داد و ستد پرداخت (165).
نکته ي قابل ذکر اينکه قيمت هر کارخا ابريشم از 50 تومان در زمان شاه عباس اول به 48 تومان در زمان شاه عباس دوم و 44 تومان در زمان شاه سليمان کاهش يافت. اين علاوه بر روند کاهش ارزش ابريشم ايران و از بين رفتن کيفيت آن بود. چنين فرآيندي نه تنها افول اقتصاد ايران را به نمايش مي گذارد، بلکه بيانگر عدم توجه مقامات حکومتي به کالاي استراتژيک چون ابريشم بود که اقتصاد کشور بر پايه ي آن استوار شده بود.
بنا به گزارش سفرنامه ها، هلندي ها به خاطر برخورداري از ظاهري آراسته و رفتاري مؤدبانه و محترمانه، توانستند موافقت شاه سليمان را در زمينه ي تجارت جلب کنند تا حدود بيست و پنج هزار تومان ( 425000 تالر ) هر ساله بدون عوارض گمرکي جنس به ايران وارد کنند. آن ها پذيرفتند که هرگاه ميزان مال التجاره از اين حدود فراتر رود، ده درصد بر مأخذ قيمت کالا، عوارض گمرکي بدهند. مع هذا حدود قيمت اجناسي که توسط هلنديان به ايران وارد مي شد از بيست هزار تومان تجاوز نمي کرد (166).
از بين کشورهاي اروپايي که با ايران ارتباط داشتند، شايد بيشتر از همه هلندي ها حق داشتند از رجال و دولت مردان ايران ناراضي باشند، چرا که با وجود اعتراضات مکرر به نامرغوبي ابريشم، هيچ توجهي به اعتراضات آنان نمي شد، حتي دولت ايران نسبت به قراردادهايي که با کمپاني هلندي بسته بود گاهي پايبندي نشان نمي داد؛ به عنوان مثال قراردادي بود که هلندي ها درباره ي ابريشم با شاه توافق کردند که هر سال سيصد بار ابريشم از ايران خريداري کنند و براي هر بار ابريشم علاوه بر قيمتي که در بازار به فروش مي رسد، هزار ليور بپردازند، به شرط آنکه در مقابل مال التجاره هايي را که هلندي ها به ايران وارد مي کنند از پرداخت هرگونه حق گمرکي معاف باشند (167).
بي توجهي دولت مردان ايراني به خواست ها و قراردادهاي هلنديان هم زمان بود با کاهش قدرت هلنديان در خليج فارس و جنگ هاي آن ها در اروپا. در سال 1106هـ ق/ 1694م کمپاني هند شرقي هلند يک تجارتخانه در بندر کنگ داشت، اما به سبب دشواري هايي که با عوامل پرتغالي و مقام هاي ايراني پيش آمد، ناچار آن را تعطيل کردند (168).
پرسش مهم اين است که چه عاملي موجب برتري تجارت هلندي ها در خليج فارس و در مناطق ديگر، در قرن هفدهم شده بود؟
موفقيت هلندي ها در درجه ي اول به واسطه ي سرعت آن ها در تطبيق شرايط متغير بود. آنان نظريه ي تجارت دو جانبه را که اساس فعاليت تجار اوليه ي هلندي و انگليسي بود به کناري نهادند و به تجارت چند جانبه ي هماهنگ در سراسر آسيا روي آوردند و مرکز خود را در « باتاويا » قرار دادند. هدف سرمايه گذاري بازرگانان هلندي بازگشت فوري سرمايه به سود نبود، بلکه معتقد بودند که اين سرمايه مي بايست در آسيا، در گردش دائم باشد و در هر مرحله سود نصيب بازرگانان هلندي کند (169).
حال اين سؤال پيش مي آيد که چرا در اواخر قرن هفدهم ناگهان قدرت هلندي ها رو به افول رفت و در عوض آن انگليسي ها شروع به پيشرفت کردند؟ اين تغيير وضعيت از آن رو بود که پارلمان انگليس براي مقابله با هلندي ها، در اکتبر 1061هـ ق/1651م قانون معروف بحرپيمايي را تصويب کرد. به موجب اين قانون هيچ محصول خام يا ساخته شده ي آسيا، آمريکا، و آفريقا نمي بايست وارد انگلستان شود، مگر اينکه به وسيله ي کشتي هاي انگليسي حمل شده باشد. در نتيجه ي اين امر، حمل و نقل، منحصر به کشتي هاي انگليسي شد. در نتيجه هلندي ها خود را از منافع سرشاري که سابقاً داشتند، محروم ديدند و به انگليسي ها اعلام جنگ دادند (170).
اين در حالي بود که هلندي ها پيش از اين با اسپانيا در جنگ بودند و به خاطر هزينه هاي مادي و انساني که متحمل شده بودند، قوت و قدرت زيادي براي شروع جنگي ديگر را نداشتند. در سال 1065 هـ ق/ 1654م نيروي دريايي هلند که اسپانيا را شکست داده بود از قواي انگليس به سرداري بلک (171) شکست خورد و مجبور به صلح شد و قانون بحرپيمايي انگليس را پذيرفت. از اين تاريخ هلندي ها نمي توانستند مال التجاره هاي مختلف را به جز «شراب رن» و مواد غذايي کشور خودشان به انگلستان حمل نمايند. از اين تاريخ تجارت انگليس ها در درياهاي آسيا گسترش يافت و هلندي ها نفوذ خود را تقريباً از دست دادند(172).

ايران و هلند در دوره ي شاه سلطان حسين

در سال 1659 هلندي ها از امتياز واردات کالاهاي خود به اصفهان ( بدون پرداخت حقوق گمرکي ) برخوردار شدند. ضمن اينکه هلندي ها نقش مهمي در تجارت و سياست خليج فارس تا مدت ها بعد از پايان قرن هيجدهم داشتند، ولي هرگز مجدداً در آب هاي اين منطقه حاکم نشدند (173).
شاه سلطان حسين بعد از اينکه به سلطنت رسيد، برهمان امتيازهايي که پدرش به هلندي ها داده بود، اما امضا نکرده بود، صحه گذاشت. در سال 1108هـ ق/1696 م که شاه نتوانست ابريشمي به هلنديان بدهد، تحويل اجباري ابريشم به کمپاني را متوقف کرد. اما هلنديان نپذيرفتند و ايلچي به ايران فرستادند. هلندي ها در 1113هـ ق/1701 م با ايران قراردادي منعقد کردند که طبق آن شاه در سال مي بايست 100 کارخا ابريشم به قيمت هر کارخا 44 تومان به هلند بفروشد (174).
نفوذ و اقتدار هلندي ها در خليج فارس کم کم رو به زوال مي رفت. بعد از اينکه شاه به تجارت خانه ي انگليسي ها در اصفهان رفت. هلندي ها نيز از وي دعوت کردند که به تجارت خانه ي آن ها نيز برود، اما شاه نپذيرفت و به تدريج موقعيت آن ها تضعيف شد. آن ها از دست رفت. بنابراين آغاز انحطاط قدرت هلندي ها را بايد بين سال هاي 1079 هـ ق/ 1669م تا 1119هـ ق/1707م دانست (175).
از سال 1109هـ ق/ 1697م تا 1207هـ ق/1792م کمپاني هند شرقي هلند علاوه بر بندرِ عباسي و اصفهان، يک شعبه هم در کرمان داشت که کارش جمع آوري پشم بز بود.
از جمله عواملي که باعث درگيري مجدد ايران و هلند بود، اين بود که در سال 1117هـ ق/ 1705 م شاه حق خريد کالاهاي وارداتي هلند را در انحصار دو برادر گذاشت و بقيه ي بازرگانان را از خريد واردات هلند محروم ساخت. ساير بازرگانان مي بايست از اين دو عامل تجارتي واردات هلند را خريداري مي کردند. اگرچه هلندي ها به اين امر اعتراض کردند، اما اين روش معامله با عامل شاه براي کمپاني هلند اتفاق تازه اي نبود و در زمان شاه عباس اول نيز چنين بود (176).
شايد بتوان گفت از مهم ترين عواملي که کمپاني هند شرقي هلند را به تجارت در خليج فارس ترغيب کرد، فراواني ابريشم و اميد براي کسب درآمد بود. در ازاي آن کمپاني به صورت کاملاً انحصاري، ادويه و فلفل به ايران صادر مي کرد. بنابراين به دليل بالا بودن سود نهايي صادرات ادويه و فلفل به ايران، با وجود سود اندک تجارت ابريشم، در مجموع در طي صد سال اول حضور هلندي ها در خليج فارس، فعاليت هاي تجاري کمپاني هند شرقي هلند سودآور بود. در واقع آنان درآمدي که از تجارت ادويه در ايران کسب مي کردند، بر روي کالاهاي هندي که با سود فراوان در اروپا به فروش مي رسيد، سرمايه گذاري مي کردند.
در زمان شاه سليمان گاهي کشتي هاي تجاري هلندي با کالا وارد خليج فارس مي شدند اما خالي بازمي گشتند (177). اين امر بيانگر اوضاع بسيار نامناسب تجارت در دوره ي شاه سليمان بود. ضمناً حکايت از آن داشت که ايران در آن زمان کالايي براي فروش و تجارت نداشت و يا آن چنان سودآور نبود که اروپاييان آن را براي تجارت با خود ببرند. متقابلاً مجبور به پرداخت پول نقد بودند. در نهايت اين موازنه، تراز بازرگاني خارجي ايران را منفي مي نمود.

ايران و پرتغال در دوره ي شاه سلطان حسين

قدرت پرتغالي ها در خليج فارس بعد از آنکه توسط نيروهاي مشترک ايران و انگلستان از هرمز رانده شدند، محدود شد و تنها در جزيره ي کنگ داراي پايگاه تجاري بودند. شاه عباس تنها براي اينکه از آن ها در رقابت با دولت هاي ديگر در خليج فارس استفاده کند و در وقت نياز بتواند از نيروي آن ها عليه ساير دول اروپايي استفاده کند، نيمي از عوايد گمرکي بندر کنگ را به آنان داد. اما در دوره ي انحطاط اين سهم به هزار تومان تقليل يافت (178).
در زمان شاه سليمان در سال 1085 هـ ق/1674م دون روديگز داکوستا راهيِ دربار ايران شد تا از شاه بخواهد عايدات بندر کنگ را تنظيم کند. شاه در جواب وي به شاهبندر کنگ دستور داد نيمي از حقوق گمرکي آن بندر را به پرتغالي ها بپردازد (179). در سال هاي 1092 هـ ق/1680م و 1100هـ ق/1688م و 1102هـ ق/1690م نيز بين شاه سليمان و پرتغالي ها روابطي با موضوع کنگ وجود داشته که بيشتر بر سر گمرکات بوده است (180)
در سال 1107-1106 هـ ق/ 1695-1694 م بندر کنگ مورد هجوم اعراب مسقط قرار گرفت و خسارات زيادي به آن جا وارد شد و مبلغ شصت هزار تومان به يغما برده شد (181). در جهت مقابله با اعراب ياغي مسقط در خليج فارس و جلوگيري از حملات آن ها به بنادر و جزاير ايران که باعث ناامني راه ها و رکود شديد تجارت شده بود، دولت ايران از هلندي ها و انگليس ها درخواست مساعدت نمود؛ اما آن ها حاضر به کمک نشدند و به ويژه از لحاظ واگذاري کشتي و ناوگان مورد نياز خودداري کردند (182). در همين زمان نايب السلطنه ي پرتغال در هندوستان، به فکر افتاد تا سفيري را براي عرض تبريک به مناسبت بر تخت نشستن شاه سلطان حسين و همچنين تشکر و سپاس از ايجاد اتحاد دوستانه با حکمرانان ايران در مقابل دشمن عرب گسيل دارد. وي همچنين وظيفه داشت تمايل پادشاه پرتغال را براي اتحاد با حکمرانان ايران و واگذاري سلاح و ناوگان خود به آن ها اعلام دارد. علاوه بر اين ها، سفير مأمور بود تا خطري را که ناوگان عمان براي بندر « مومباسا » ايجاد کرده بودند، مرتفع سازد. به اين دلايل سفير پرتغال به خليج فارس وارد شد به پادشاه ايران پيشنهاد کمک دريايي داد.
شاه از اين پيشنهاد استقبال کرد و پرتغال سفيري به نام گرگوريو پريرا فيدالگو را به ايران فرستاد (183).
گويا در سال 1107هـ ق/ 1695م پرتغالي ها قصد داشتند دوباره هرمز را تصرف کنند، چرا که پادشاه پرتغال ضمن ارسال نامه اي به نايب السلطنه ي پرتغال بيان نموده است که يا هرمز را تحويل شما بدهند و يا آنکه بدون درگيري با ايران آن جا را به تصرف درآوريد (184).
در حقيقت پس از اين کمک به ايران، پرتغالي ها با مسقطي ها درگير شدند. اما مسقط مرتباً به کنگ حمله مي کرد و مراکز بازرگاني آنها را غارت کرده و مي سوزاند (185). در سال 1130هـ ق/ 1717م اعراب مسقط دوباره به کنگ حمله کرده و به تأسيسات ايراني و پرتغالي خسارات زيادي وارد آوردند. در سال 1133هـ ق/1720م، لطفعلي خان براي حمله به عمان از اصفهان وارد بندر گمبرون شد، اما اين مأموريت با حمله ي افغان ها به اصفهان ناتمام ماند زيرا وي ناگزير شد به اصفهان بازگردد (186).
شايان ذکر است که اگرچه هلندي ها و انگليسي ها تا پايان قرن هفدهم و اوايل قرن هيجدهم در خليج فارس منافع قابل توجهي داشتند، اما هيچ يک از آن ها از تفوقي شبيه آن چه که پرتغالي ها به دست آوردند، برخوردار نبودند. تفاوت پرتغالي ها با ساير اروپايياني که وارد خليج فارس شدند، اين بود که آن ها در پي حاکميت مطلق بر آب هاي خليج فارس بودند، ولي سايرين فعاليتشان به تجارت منحصر بود. شايد به همين دليل بود که قدرت آنان در خليج فارس زودتر رو به افول نهاد (187).
در اوايل قرن هيجدهم اگرچه موقعيت قدرت هاي اروپايي تغيير نکرد، اما امور خليج فارس در دست قدرت هاي محلي قرار گرفت. شايد بتوان دليل اين امر را پايان يافتن قدرت پرتغالي ها در دريا و افول قدرت صفويه در خشکي دانست (188). اگرچه صفويان نيروي دريايي نداشتند، اما نيروي آن ها در خشکي آنقدر قدرتمند بود که مي توانست امنيت را در سواحل جنوبي ايران فراهم آورد و آن مناطق را تحت کنترل خود داشته باشد (189).
علاوه بر اين، يکي ديگر از عوامل سقوط قدرت پرتغالي ها در خليج فارس، خشونت هاي آنان در برخورد با مردم بومي منطقه بود. به طوري که حتي در زمان شاه سليمان هم با وجودي که پرتغالي ها عملاً در خليج فارس حضور نداشتند، باز هم مردمان محلي از آن ها مي ترسيدند (190).
بنابراين بعد از دهه ي دوم قرن هيجدهم، پرتغالي ها به عنوان يک قدرت سياسي و اقتصادي عملاً از جايگاه خاصي برخوردار نبودند (191). ارتباط ايران و پرتغال در دوره ي شاه سلطان حسين بيشتر سياسي- نظامي بود تا تجاري. با سقوط سلسله يصفويه، هلندي ها و انگليسي ها مجبور شدند تجارتخانه هاي خود را در اصفهان تعطيل کرده، به بندر عباسي بازگردند (192). پيش از اين اقدام، محمود افغان نيز آنان را مجبور به پرداخت جريمه هاي سنگيني نموده بود (193).

برآمد

کوتاه سخن اينکه تجارت دريايي هيچ گاه جايگزين تجارت خشکي نشد. اين امر هم زمان با افول قدرت صفويه بيشتر آشکار شد، زيرا اقتصاد و تجارت دريايي خليج فارس نيز در اثر بي کفايتي شاهان متأخر صفويه و ضعف قدرت مرکزي رو به ضعف نهاد.
در زمان شاهان سست عنصر و پرورش يافته ي حرم سرا، گاهي پيش مي آمد که کالايي براي تجارت و معاوضه با کالاهاي وارداتي وجود نداشت و به دليل فقدان کالاهاي مورد نياز و واردات آن ها، پول نقد زيادي از کشور خارج مي شد، در حالي که براي رونق اقتصادي کشور احتياج مبرم به پول نقد بود. هند و هلند از جمله کشورهايي بودند که در اين دوره، پول نقد زيادي را از کشور خارج کردند. کاهش نقدينگي کشور توازن تجاري ايران را از بين برد. چنين امري نه تنها تجارت خارجي را با تراز منفي روبه رو مي کرد، بلکه تعادل تجارت خارجي را نيز مختل مي کرد.
بنابراين روابط تجاري در خليج تحت تأثير عوامل مختلفي از قبيل ميزان قدرت شاه، تمرکز حکومت مرکزي، امنيت منطقه ي خليج فارس، راه هاي خشکي منتهي به خليج فارس و ميزان قدرت مالي و نظامي کمپاني ها بود. به نظر مي رسد که اگرچه حضور تجار خارجي در ايران و خليج فارس در اين دوره از جهتي مثبت بوده است، اما تجار و بازرگانان ايراني به دليل برخورداري تجار خارجي از امتيازات انحصاري، قدرت رقابت با آن ها را نداشتند؛ و اين مناسبات در نهايت به ضرر تجارت خارجي ايران تمام شد.
اگرچه رقابت قدرت هاي حاضر در خليج فارس مانند انگلستان، هلند، فرانسه و پرتغال در يک برهه ي زماني مانند دوره ي شاه عباس اول به سود بازرگاني ايران و تجارت خليج فارس بود، اما تداوم اين رقابت بين کشورهاي اروپايي و کمپاني هاي هند شرقي، در پي عدم توجه شاهان صفوي، منافع تجاري ايران در خليج فارس را تهديد مي نمود. در حالي که شاه عباس به اين رقابت ها توجه داشت و از آن ها به سود کشور و منافع تجاري اش بهره مي برد. مضاف بر اين، در دهه هاي پاياني حکومت صفوي با حملات مکرر خوارج عمان و دزدان دريايي و کاهش نظارت حکومت ايران بر خليج فارس، امنيت در اين ناحيه از بين رفت و فعاليت تجاري با رکود شديدي مواجه شد. مجموعه ي عوامل فوق شرايطي را فراهم نمود که در نهايت خورشيد تجارت نيز همراه با خورشيد حاکميت سياسي رو به افول نهاد.

پي‌نوشت‌ها:

1. عضو هيأت علمي دانشگاه بين المللي امام خميني« ره »
Email: poor_amlashi@yahoo.com
2. دانشجوي کارشناسي ارشد دانشگاه بين المللي امام خميني» ره »
Email: nedasonboli@ yahoo.com
3. گرانتوسکي، ادوين آريدويچ و داندامايوو...:
تاريخ ايران از زمان باستان تا امروز، چاپ دوم، تهران: مرواريد، 1386، ص 266.
4. سيوري، راجر
و ديگران: صفويان، ترجمه ي يعقوب آژند، تهران: مولي، 1380، ص 98.
5. فرير، رانلد:
« تجارت در دوره صفويه »، تاريخ ايران ( پژوهش دانشگاه کمبريج )، ترجمه ي يعقوب آژند، جلد ششم، چاپ چهارم، تهران: جامي، 1388، ص 252.
6. تاورنيه، ژان باتيست:
سفرنامه تاورنيه، ترجمه ي حميد اربابي شيراني، تهران: نيلوفر، 1383، ص 270 و 297.
7. سانسون،
سفرنامه سانسون؛ وضع کشور شاهنشاهي ايران در زمان شاه سليمان صفوي، ترجمه ي تقي تفضلي، تهران: 1364، ص 144.
8. کمپفر، انگلبرت:
سفرنامه کمپفر به ايران، ترجمه ي کيکاووس جهانداري، تهران: خوارزمي، 1350، ص 105.
9. باستاني پاريزي، محمدابراهيم:
سياست و اقتصاد عصر صفوي، تهران: صفيعلي شاه، 1348، ص 132؛ رانلد، پيشين، ص 279.
10. سانسون، پيشين، ص 134.
11. سکه ي نقره اي که در اروپا براي حدود چهارصد سال استفاده مي شد. واحد پول دلار و تولار اسلووني از نام تالر گرفته شده است.( www. Wikipedia.org)
12. کمپفر، پيشين، ص 114-115.
13. واحد پول فرانسه که برابر با 497 و نيم گرم بود و تقريباً نيم کيلوگرم بوده است( fa. Wikipedia. org )
14. سانسون، پيشين، ص 134؛ باستاني پاريزي، پيشين، ص 278.
15. کارري، جملي و فرانچسکو، جوواني:
سفرنامه کارري، عباس نخجواني و عبدالعلي کارنگ، چاپ دوم، تهران: علمي و فرهنگي، 1383، ص 228.
16. کمپفر، پيشين، ص 115.
17. ميرزا سميعا:
تذکره الملوک، سازمان اداري حکومت صفوي يا تعليقات مينورسکي بر تذکره الملوک، ترجمه ي مسعود رجب نيا، با حواشي و فهارس و مقدمه محمد دبيرسياقي، چاپ سوم، تهران: اميرکبير، 1378، ص 224.
18. منطقه اي در غرب هند، در نزديکي سورات.
19. کاره، بارتلمي:
سفرنامه آبه کاره در ايران 1674-1672، ترجمه احمد بازماندگان خميري، تهران: گلگشت، 1387، ص 22.
20. فرير، پيشين، ص 279.
21. گيلاننتز، پطرس دي سرکيس:
سقوط اصفهان، گزارش هاي گيلاننتز درباره ي حمله ي افغانان و سقوط اصفهان، ترجمه ي محمد مهريار، چاپ دوم، اصفهان: انتشارات گل ها و امور فرهنگي شهرداري اصفهان، 1371، ص 90.
22. تاورنيه، پيشين، ص 368.
23. همان، ص 368.
24. لاکهارت، لارنس:
انقراض سلسله صفويه، ترجمه ي اسماعيل دولتشاهي، تهران: چاپ سوم، علمي و فرهنگي، 1383، ص 326-327.
25. ويلسون، آرنولد:
خليج فارس، محمد سعيدي، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348، ص 192.
26. تاورنيه، پيشين، ص 368.
27. لاکهارت، پيشين، ص 330-331.
28. ويلسون، پيشين، ص 193.
29. باستاني پاريزي، پيشين، ص 196.
30. تاورنيه، پيشين، ص 363.
31. همان، ص 364.
32. همانجا.
33. طهراني، محمدشفيع:
مرآت واردات ( تاريخ سقوط صفويان )، تصحيح منصور صفت گل، تهران: ميراث مکتوب، 1383، ص 107.
34. لاکهارت، پيشين، ص 330.
36. مينورسکي، ولاديمير:
سازمان اداري حکومت صفوي يا تعليقات مينورسکي بر تذکره الملوک، ترجمه ي مسعود رجب نيا، تهران: اميرکبير، چاپ سوم، 1378، ص 222.
37. کاره، پيشين، ص 38.
38. گيلاننتز، پيشين، ص 90.
39. طهراني، پيشين، ص 107-108.
40. کروسينسکي:
سقوط اصفهان، عبدالرزاق دنبلي ( مفتون )، تهران: نگاه معاصر، 1382، ص 45.
41. باستاني پاريزي، پيشين، ص 322.
42. گيلاننتز، پيشين، ص 90-91.
43. کارري، پيشين، ص 230 و 203؛ کمپفر، پيشين، ص 117؛ طهراني، پيشين، ص 107-108.
44. فرير، پيشين، ص 271.
45. کارري، پيشين، ص 177-178-208-230.
46. تاورنيه، پيشين، ص 270.
47. همانجا.
48. همانجا.
49. فرير، پيشين، ص 271؛ تاورنيه، پيشين، ص 272-271.
50. لاکهارت، پيشين، ص 335-336.
51. همان، ص 336.
52. واحد پول اتريش، در انگلستان يک ليره برابر با 100 شلينگ است.
53. penny هر پوند به يک صد پني تقسيم مي شود.
54. فرير، پيشين، ص 270.
55. لاکهارت، پيشين، ص 336.
56. همانجا.
57. قالي هيچ گاه از اقلام مهم صادراتي دوره ي صفويه نبوده است و تنها به هند، مستعمره ي پرتغالي ها در گوآ و اندونزي صادر و بخشي از آن هم با کشتي هاي کمپاني هند شرقي هلند به بازارهاي هلند و لندن وارد مي شد( سيوري و ديگران، پيشين، ص 100-101 ).
58. فلور، ويلم:
اختلاف تجارتي ايران و هلند و بازرگاني هلند در عصر افشاريان و زنديان، ترجمه ي ابوالقاسم سري، تهران: توس، 1371، ص 24.
59. لاکهارت، پيشين، ص 336؛ فلور، اختلاف تجاري ايران و هلند و بازرگاني هلند در عصر افشاريان و زنديان، ص 24-25.
60. دوکا: سکه ي طلا و پول رايج تجارت در برخي از کشورهاي اروپايي، وزن آن برابر 3/4906 گرم بوده است.
61. فلور، اختلاف تجارتي ايران و هلند و بازرگاني هلند در عصر افشاريان و زنديان، پيشين، ص 25.
62. نوعي گياه معطر و دارويي است که به آن «حسن لبه » و ماده ي عامل آن « جوهر حسن لبه » گفته مي شود. در کتب طب سنتي با نام هاي « حسن لبه »، « حصي لبان » و « حصي لبان الجاوي » آمده است. به هندي « لوبان » گويند. صمغ رزيني با نوعي بلسان با بو شبيه وانيل است.
63. « بَکَم »: چوبي سرخ رنگ که در رنگرزي سنتي استفاده مي شده است ( دهخدا، علي اکبر: لغت نامه دهخدا، تهران: دانشگاه تهران، 1345، ص 203 ).
64. « ريشه ي چيني »: دارويي گياهي است که به نام هاي چوب چيني، ريشه ي چيني، ريشه ي سال سپاري، عشبه ي چيني و عشبه ي مغربيه نيز معروف است و داراي خاصيت تقويت کنندگي اعصاب مي باشد. در مواردي مانند تصفيه ي خون، رقيق کردن خون و ... نيز استفاده مي شود.
65. « صمغ بلساني »: بَلَسان، درختچه اي خاردار است که از صَمغِ ( شيره ي ) آن، روغني خوشبو داراي خواص درماني مي گيرند.
66. لاکهارت، پيشين، ص 337؛ فلور، پيشين، ص 25.
67. سيوري، راجر و ديگران، پيشين، ص 100.
68. تاورنيه، پيشين، ص 353-352.
69. تاورنيه، پيشين، ص 353.
70. لاکهارت، پيشين، ص 326-327.
71. فرير، پيشين، ص 250.
72. ويلسون، پيشين، ص 191.
73. امين، عبدالامير:
منافع بريتانيا در خليج فارس، علي رجبي يزدي، تهران: اميرکبير، 1370، ص 22.
74. لاکهارت، پيشين، ص 319.
75. Puritans.
76. همانجا.
77. Cromwell: اوليور کرامول سرباز و سياستمداري که نيروهاي پارلماني را در جنگ داخلي انگليس عليه سلطنت رهبري کرد و چارلز اول، پادشاه انگلستان از خانواده ي استوارت Stwart را در انقلاب دهه ي 1640 سر بريد. او رييس شوراي کشوري جمهوري جديد انگلستان شد ( کندي، پل: ظهور و سقوط قدرت هاي بزرگ، محمود رياضي، تهران: خجسته، 1369، ص 102 ).
78. Company of Merchant A dventurers/ And Company of Mercnant Adventurers For the Discovery of Reyions, Dominions, IslandsandPlacesunknow.
79. از سهام داران« شرکت سهامي متحده » بودند و ايجاد آن ها بر اساس توافق نامه اي بود که ميان هند شرقي و « اتحاد تجار آسادا » در 1059هـ ق/ 1649 م به وجود آمد ( لوريمر، جان گوردون: وقايع نگاري خليج فارس بخش تاريخ ايران، ترجمه ي عبدالمحمد آيتي، تهران: بنياد ايران شناسي، 1388، ص 78 ). « اتحاد تجار آسادا » ( Assada ) گروهي از تجار انگليسي بودند که از سال 1635 به ضرب سکه ي تقلبي و دزدي دريايي در درياهاي شرق اشتغال داشتند ( شهبازي، عبدالله: زرسالاران يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران، ج1، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1377، ص 84 )
80. « خاندان استوارت » ( The House of stuart ) نام يکي از خاندان هاي اسکاتلند است که اعضاي آن در ابتدا تنها فرمانروايي اسکاتلند را از 1371 تا 1603 برعهده داشتند. اما پس از آنکه اليزابت يکم، شهبانوي انگلستان که فرزندي نداشت، در 1603 درگذشت، جيمز ششم، پادشاه اسکاتلند که از اقوام او به شمار مي رفت، با عنوان جيمز يکم به پادشاهي انگلستان نيز دست يافت. بدين ترتيب استوارت ها از آن سال تا 1714 که خاندان هانوور قدرت را در دست گرفت، پادشاهي اسکاتلند و انگلستان را توأمان در اختيار داشتند( fa.wikipedia.org ).
81. سيوري، راجر:
خليج فارس از دوران باستان تا پايان قرن هجدهم، حسن زنگنه، مرکز بوشهرشناسي، بي جا، ص 67.
82. لاکهارت، پيشين، ص 319.
83. همان، ص 320.
84. همان، ص 320-319.
85. فرير، پيشين، ص 254.
86. جنگ اول ازسال 1652 تا 1654 م به طول انجاميد که در اثر آن کمپاني هند شرقي هلند ناگزير شد 58000 ليره را به عنوان غرامت به کمپاني هند شرقي انگليس بپردازد. جنگ دوم در سال 1665 تا 1667 به طول انجاميد و با انعقاد پيمان صلح « بِردا » به پايان رسيد. جنگ سوم تا سال 1674 به طول انجاميد( fa.Wikipedia.org ).
87. پالمر، رابرت روزول:
تاريخ جهان نو، ترجمه ي ابوالقاسم طاهري، چاپ ششم، تهران: اميرکبير، 1386، ص 262. لوريمر، پيشين، ص 77.
88. لاکهارت، پيشين، ص 321.
89. همانجا.
90. همان، ص 321-322.
91. لوريمر، پيشين، ص 79.
92. همانجا.
93. لاکهارت، پيشين، ص 321.
94. ويلسون، پيشين، ص 198.
95. سيوري، راجر:
ايران عصر صفوي، کامبيز عزيزي، تهران: مرکز، چاپ پانزدهم، 1385، ص 121؛ امين، پيشين، ص 23؛ ويلسون، پيشين، ص 198.
96. سيوري، ايران عصر صفوي، پيشين، ص 121؛ ويلسون، پيشين، ص 198.
97. لاکهارت، پيشين، ص 323-322.
98. فرير، پيشين، ص 251؛ لاکهارت، پيشين، ص 323.
99. فرير، پيشين، ص 251.
100. لوريمر، پيشين، ص 85.
101. همانجا.
102. امين، پيشين، ص 26.
103. همان، ص 26-27.
104. Mond.
105. لوريمر، پيشين، ص 86.
106. همان، ص 86-87.
107. ويلسون، پيشين، ص 204.
108. همان، ص 205.
109. سيوري، ايران عصر صفوي، پيشين، ص 121.
110. خوارج عمان به ويژه در دوره ي امام سيف بن سلطان اول ( 1711-1692م ) سيطره ي دريايي شان افزايش يافت ( اقبال آشتياني، عباس: بحرين و جزاير و سواحل خليج فارس، تهران: اساطير، 1384، ص96 ).
111. ويلسون، پيشين، ص 205.
112. اقبال آشتياني، پيشين، ص 97؛ امين، پيشين، ص 40؛ تاجبخش، احمد: تاريخ صفويه، شيراز: نويد، 1372، ص 207.
113. امين، پيشين، ص 41.
114. سيوري، خليج فارس از دوران باستان تا...، پيشين، ص 66؛ ويلسون، پيشين، ص 194؛ هاولي، دونالد: درياي پارس و سرزمين هاي سواحل متصالح آن، حسن زنگنه، قم: مؤسسه ي فرهنگي همسايه، 1377، ص 116.
115. کاره، پيشين، ص 21.
116. ويلسون، پيشين، ص 194.
117. کمپفر، پيشين، ص 115.
118. گرانتوسکي و ...، پيشين، ص 281-282.
119. تاجبخش، پيشين، ص 714.
120. همانجا.
121. همان، ص 716.
122. فرير، پيشين، ص 255.
123. همان، ص 257.
124. همانجا.
125. دوسرسو:
سقوط شاه سلطان حسين، ولي الله شادان، تهران: کتاب سرا، 1364، ص 150.
126. پالمر، پيشين، ص 256.
127. V. O. C= واک: مخفف کمپاني هند شرقي هلند( Dutch Vereenigde Oostidishe Compagine ) است.
128. فلور، پيشين، ص 11؛ فوران، جان: مقاومت شکننده؛ تاريخ تحولات اجتماعي ايران از صفويه تا سال هاي پس از انقلاب اسلامي، ترجمه ي احمد تدين، چاپ چهارم، تهران: رسا، 1383، ص 107.
129. فلور، اختلاف تجاري ايران و هلند و بازرگاني هلند در عصر افشاريان و زنديان، پيشين، ص 15.
130. هر بار ابريشم را يک کارخا مي گفته اند.
131. فلور، اختلاف تجاري ايران و هلند و بازرگاني هلند در عصر افشاريان و زنديان، پيشين، ص 18.
132. ويلسون، پيشين، ص 192.
133. فوران، پيشين، ص 108.
134. فلور، ويلم:
هلنديان درجزيره خارک ( خليج فارس ) در عصر کريم خان، ترجمه ي ابوالقاسم سري، تهران: توس، 1371، ص 11.
135. Moluccas.
136. ويلسون، پيشين، ص 193.
137. nijmejen، شهري در کنار رودخانه ي وال در ايالت گلدرند.
138. همان، ص 194؛ سيوري، خليج فارس از دوران باستان تا...، پيشين، ص 67.
139. امين، پيشين، ص 23.
140. ويلسون، پيشين، ص 194.
141. همان، ص 195.
142. همانجا.
143. فلور، هلنديان در جزيره خارک، پيشين، ص 11.
144. « نيگان » Nigan: شهري در ايالت « بروهمان » در غرب بنگال.
145. « کروماندل »: « مالاکا »، از سواحل نيوزلند.
146. فلور، ويلم:
« تاريخچه فعاليت هاي تجاري کمپاني هند شرقي هلند در جزيره خارک »، ترجمه ي شقايق مسعودي، تاريخ روابط خارجي، سال چهارم، ش13، زمستان 1381، ص 66.
147. Cazembrood.
148. اقبال آشتياني، عباس، پيشين، ص 95؛ جناب، محمدعلي: خليج فارس نفوذ بيگانگان و رويدادهاي سياسي 1900-1875، تهران: پژوهشگاه علوم انساني، 1356، ص 14؛ پرويز، عباس: تاريخ روابط ايران و اروپا در عهد صفويه، تهران: شرکت مطبوعات، 1317، ص 34.
149. Van den heesel.
150. Herbert de jagel.
151. اقبال آشتياني، پيشين، ص 95؛ پرويز، پيشين، ص 34.
152. اقبال آشتياني، پيشين، ص 95.
153. پرويز، پيشين، ص 34.
154. اقبال آشتياني، پيشين، ص 96؛ پرويز، پيشين، ص 34.
155. کمپفر، پيشين، ص 68.
156. سانسون، پيشين، ص 171.
157. Van heuvle.
158. همان، ص 172؛ اقبال آشتياني، پيشين، ص 96-95.
159. فلور، اختلافات تجاري ايران و هلند، ص 19.
160. Hooker.
161. همان، ص 20.
162. Lenin.
163. فرير، پيشين، ص 255؛ فلور، اختلاف تجارتي هلند و ايران، ص 20.
164. فلور، اختلاف تجارتي هلند و ايران، پيشين، ص 20.
165. همان، ص 25.
166. کمپفر، پيشين، ص 115.
167. سانسون، پيشين، ص 186.
168. فلور، هلنديان در جزيره خارک، پيشين، ص 11.
169. سيوري، ايران عصر صفوي، ص 197.
170. تاجبخش، پيشين، ص 648.
171. Bleak
172. همان، ص 649.
173. امين، پيشين، ص 24.
174. فلور، اختلاف تجاري هلند و ايران، پيشين، ص 23.
175. ويلسون، پيشين، ص 203؛ فوران، پيشين، ص 108.
176. فلور، اختلاف تجاري هلند و ايران، پيشين، صص 22-23.
177. تاورنيه، پيشين، ص 363.
178. فيدالگو، گرگوريو پريرا:
گزارش سفير کشور پرتغال در دربار شاه سلطان حسين صفوي، ترجمه ي از پرتغالي و حواشي: ژان اوبن، ترجمه ي پروين حکمت، تهران: دانشگاه تهران، 1357، ص 9.
179. آقامحمد زنجاني، مهدي:
اسناد روابط ايران و پرتغال( سال هاي 1500 تا 1758 )، تهران: وزارت امور خارجه، 1382، ص 349-347.
180. همان، ص 349-351.
181. اسدپور، حميد:
تاريخ اقتصادي سياسي خليج فارس در دوره افشاريه زنديه، تهران: مؤسسه تحقيقات و توسعه ي علوم انساني، 1387، ص 87.
182. نوايي، عبدالحسين:
تاريخ روابط سياسي اقتصادي ايران در دوره صفويه، تهران: سمت، 1377، ص 110.
183. فيدالگو، پيشين، ص 15.
184. آقامحمدخان زنجاني، پيشين، ص 352.
185. امين، پيشين، ص 40.
186. اسدپور، پيشين، ص 87.
187. سيوري، خليج فارس از دوران باستان تا...، ص 87.
188. امين، پيشين، ص 28؛ سيوري، خليج فارس از دوران باستان تا...، ص 69-87.
189. سيوري، خليج فارس از دوران باستان تا...، ص 69.
190. کاره، ص 36.
191. امين، پيشين، ص 27-28.
192. سيوري، خليج فارس از دوران باستان تا...، ص 69.
193. گيلاننتز، پيشين، ص 98.

کتابنامه : 1. آقامحمد زنجاني، مهدي:
اسناد روابط ايران و پرتغال ( سال هاي 1500 تا 1758 )، تهران: وزارت امور خارجه، 1382.
2. اسدپور، حميد:
تاريخ اقتصادي سياسي خليج فارس در دوره ي افشاريه و زنديه، تهران: مؤسسه ي تحقيقات و توسعه ي علوم انساني، 1387.
3. اسدي، بيژن:
خارجيان در خليج فارس، تهران: انتشارات باز، 1384.
4. اقبال آشتياني، عباس:
بحرين و جزاير و سواحل خليج فارس، تهران: اساطير، 1384.
5. امين، عبدالامير:
منافع بريتانيا در خليج فارس، ترجمه ي علي رجبي يزدي، تهران: اميرکبير، 1370.
6. باستاني پاريزي، محمدابراهيم:
سياست و اقتصاد عصر صفوي، تهران: صفيعلي شاه، 1348.
7. بياني، خان بابا:
تاريخ عمومي تفوق و برتري اسپانيا، جلد اول، چاپ 2، تهران: دانشگاه تهران، 1339.
8. پالمر، رابرت روزل:
تاريخ جهان نو، ترجمه ي ابوالقاسم طاهري، چاپ ششم، تهران: اميرکبير، 1386.
9. پيگلوسکايا، ن. و
و ديگران: تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم ميلادي، ترجمه ي کريم کشاورز، چاپ چهارم، تهران: پيام، 1354.
10. تاجبخش، احمد:
تاريخ صفويه، شيراز: انتشارات نويد، 1372.
11. تاورنيه، ژان باتيست:
سفرنامه ي تاورنيه، ترجمه ي حميد اربابي شيراني، تهران: نيلوفر، 1383.
12. کارري، جملي و فرانچسکو، جوواني:
سفرنامه کارري، ترجمه ي عباس نخجواني و عبدالعلي کارنگ، چاپ دوم، تهران: علمي و فرهنگي، 1383.
13. دو سرسو:
سقوط شاه سلطان حسين، ولي الله شادان، تهران: کتاب سرا، 1364.
14. سانسون:
سفرنامه سانسون؛ وضع کشور شاهنشاهي ايران در زمان شاه سليمان صفوي، ترجمه ي تقي تفضلي، تهران، 1364.
15. سيوري، راجر
و ديگران: صفويان، ترجمه ي يعقوب آژند، تهران: مولي، 1380.
16. سيوري، راجر:
ايران عصر صفوي، ترجمه ي کامبيز عزيزي، ج15، تهران: مرکز، 1385.
17. سيوري، راجر:
خليج فارس از دوران باستان تا پايان قرن هجدهم، ترجمه ي حسن زنگنه، بي جا، مرکز بوشهرشناسي، 1377.
18. شاردن:
دايره المعارف تمدن ايران، سياحت نامه شاردن، تاج گذاري شاه سليمان صفوي، ترجمه ي محمد عباسي، ج9، تهران: اميرکبير، 1345.
19. شهبازي عبدالله:
زرسالاران يهودي وپارسي، استعمار بريتانيا و ايران، ج1، تهران: مؤسسه ي مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1377.
20. طهراني، محمدشفيع:
مرآت واردات ( تاريخ سقوط صفويان )، مصحح منصور صفت گل، تهران: ميراث مکتوب، 1383.
21. فرير، رانلد:
« تجارت در دوره صفويه »، تاريخ ايران پژوهش دانشگاه کمبريج ، ج 6، چ چهارم، تهران: جامي، 1388.
22. فلور، ويلم:
« تاريخچه فعاليت هاي تجاري کمپاني هند شرقي هلند در جزيره خارک »، ترجمه ي شقايق مسعودي، تاريخ روابط خارجي، سال چهارم، ش13، زمستان 1381.
23. فلور، ويلم:
اختلاف تجاري ايران و هلند و بازرگاني هلند در عصر افشاريان و زنديان، ترجمه ي ابوالقاسم سري، تهران: توس، 1371.
24. فلور، ويلم:
هلنديان در جزيره خارک ( خليج فارس ) در عصر کريم خان، ابوالقاسم سري، تهران: توس، 1371.
25. فوران، جان:
مقاومت شکننده؛ تاريخ تحولات اجتماعي ايران از صفويه تا سال هاي پس از انقلاب اسلامي، احمد تدين، چاپ چهارم، تهران: رسا، 1383.
26. فيدالگو، گرگوريو پريرا:
گزارش سفير کشور پرتغال در دربار شاه سلطان حسين صفوي، ترجمه از پرتغالي ژان اوبن، ترجمه ي پروين حکمت، تهران: دانشگاه تهران، 1357.
27. کروسينسکي:
سقوط اصفهان، ترجمه ي عبدالرزاق دنبلي ( مفتون )، تهران: نگاه معاصر، 1382.
28. کاره، بارتلمي:
سفرنامه آبه کاره در ايران 74-1672، ترجمه ي احمد بازماندگان خميري، تهران: گلگشت، 1387.
29. کمپفر، انگلبرت:
سفرنامه کمپفر به ايران، ترجمه ي کيکاووس جهانداري، تهران: خوارزمي، 1350.
30. کندي، پل:
ظهور و سقوط قدرت هاي بزرگ، ترجمه ي محمود رياضي، تهران: خجسته، 1369.
31. گرانتوسکي، ادوين آريدويچ، داندامايوو...:
تاريخ ايران از زمان باستان تا امروز، چاپ دوم، تهران: مرواريد، 1386.
32. گيلاننتز، پطرس دي سرکيس:
سقوط اصفهان گزارش هاي گيلاننتز درباره ي حمله ي افغانان و سقوط اصفهان، ترجمه ي محمد مهريار، چاپ دوم، اصفهان: انتشارات گل ها امور فرهنگي شهرداري اصفهان، 1371.
33. لاکهارت، لارنس:
انقراض سلسله صفويه، ترجمه ي اسماعيل دولتشاهي، چاپ سوم، تهران: علمي و فرهنگي، 1383.
34. لوريمر، جان گوردون:
وقايع نگاري خليج فارس، ترجمه ي عبدالمحمد آيتي، تهران، بنياد ايران شناسي، 1388.
35. ميرزا سميعا:
تذکره الملوک، به کوشش محمد دبير سياقي؛ سازمان اداري حکومت صفوي يا تعليقات مينورسکي بر تذکره الملوک، ترجمه ي مسعود رجب نيا، با حواشي و فهارس و مقدمه محمد دبيرسياقي، چاپ سوم، تهران، اميرکبير، 1378.
36. نوايي، عبدالحسين:
تاريخ روابط سياسي اقتصادي ايران در دوره صفويه، تهران: سمت، 1377.
37. ويلسون، آرنولد:
خليج فارس، ترجمه ي محمد سعيدي، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348.
38. هاولي، دونالد:
درياي پارس و سرزمين هاي سواحل متصالح آن، ترجمه ي حسن زنگنه، قم: مؤسسه ي فرهنگي همسايه، 1377.
39. مينورسکي، ولاديمير:
سازمان اداري حکومت صفوي يا تعليقات مينورسکي بر تذکره الملوک، ترجمه ي مسعود رجب نيا، تهران: اميرکبير، چاپ سوم، 1378.
40. دهخدا، علي اکبر:
لغت نامه دهخدا، تهران: دانشگاه تهران، 1345، ص 203.

منبع مقاله :
خيرانديش، دکترعبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ (1391)، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر پنجم)، ( بي م )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول